«رمضان اردستانی» رزمنده بسیجی که هشت ماه در جبهه حضور داشته روایت می کند؛
شب های اولیه پدافند در خط مقدم پس از عملیات ها، هم بسیار سخت بود و هم طاقت فرسا، اگر نگوییم حتی سخت تر عملیات، عملیات خیبر به جهت عبور رزمندگان اسلام از هور و تهدید شهر بصره از اهمیت بالایی برخوردار بود. لذا مناطق آزاد شده گاه و بیگاه در معرض آتش سنگین و سپس پاتک دشمن قرار می گرفت، دشمن شکست خورده سرسختانه درصدد جبران این شکست و باز پس گیری مناطق از دست داده بود.
دیداری که پس از بیست و هشت سال

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ جهاد و مبارزه با دشمنان اسلام در راه الله بالاترین قله و بلندترین درجه اسلام است و بوسیله این فریضه مهم دینی بود که بیرق اسلام در شرق و غرب بر افراشته شد و این فرمان بزگ الله  از مهمترین عبادات است که مسلمان را به خداوند مقرب میسازد. و همچنان کوتاه ترین راه جنت جهاد فی سبیل الله است. خداوند بزرگ بلند ترین درجات را به مجاهدین و شهداء راه خود اعطاء کرده است. به دلیل اینکه حفاظت نماز و روزه بر جهاد است حفاظت قرآن بر جهاد است حفاظت مال و ناموس مسلمانان بر جهاد است, محافظت آبرو و عزت مسلمانان بر جهاد است, و خلاصه اینکه حفاظت تمام اسلام بر جهاد است.

«رمضان اردستانی» رزمنده بسیجی که هشت ماه در جبهه حضور داشته روایت می کند؛

دیداری که پس از بیست و هشت سال با خاطره ای از شهید

شب های اولیه پدافند در خط مقدم پس از عملیات ها، هم بسیار سخت بود و هم طاقت فرسا، اگر نگوییم حتی سخت تر عملیات، عملیات خیبر به جهت عبور رزمندگان اسلام از هور و تهدید شهر بصره از اهمیت بالایی برخوردار بود. لذا مناطق آزاد شده گاه و بیگاه در معرض آتش سنگین و سپس پاتک دشمن قرار می گرفت، دشمن شکست خورده سرسختانه درصدد جبران این شکست و باز پس گیری مناطق از دست داده بود.

گاهی تا نزدیکی خاکریزهای نیروهای ما به پیش می آمدند. در یکی از شب ها گروهی آر پی جی زن برای تک به دشمن و پیش روی در عمق خاک عراق آماده می شدیم. برادر علیرضا صادقی از بچه های محل هم با ما در یک گروه بود. شب از نیمه گذشته بود که حرکت کردیم هنوز لحظاتی از شروع کار نگذشته بود که بنده مجروح شدم و از حرکت باز ماندم. تا صبح قادر به بازگشت نبودم. با روشن شدن هوا یکی از برادران سپاهی کمک کرد مرا به پشت خط منتقل نمود.

سال ها از این ماجرا گذشته بود. بعدازظهر یکی از روزها جهت انجام کارهای بانکی کنار یکی از عابر بانک ها در صف انتظار بودم که متوجه شدم آقایی از کمی آن طرف تر مرا به دقت زیر نظر گرفته. متعجب بودم که کم کم نزدیکم آمد. و پرسید؟ ببخشید شما آقای اردستانی هستید؟

گفتم: بله. شما؟ گفت مرا نمی شناسی؟ عرض کردم به جا نمی آورم. گفت بنده امیر ملکی هستم که در جزیره مجنون شما را پس از مجروحیت به عقب آوردم. آنقدر از دیدن او خوشحال شده بودم که سر از پا نمی شناختم. تا به حال دیداری با چنین لذتی غافلگیرانه نصیبم نشده بود.

خدا را شکر کردم که بالاخره پس از بیست و هشت سال کسی که در سخت ترین شرایط کمک کرده بود ببینم. اینها مقدمه ای شد برای شنیدن این که از زبان این برادر رزمنده (امیر ملکی) پس از سال ها درباره شهید علیرضا صادقی شنیدم بازگو کنم.

ایشان تعریف کردند وقتی شما را به عقب رساندم مجدداً به خط برگشتم عراقی ها پیشروی کرده بودند و اکثر نیروهای ما مجروح و یا شهید شده بودند. علیرضا صادقی را دیدم. به او گفتم بایستی به عقب برویم. او در جواب من گفت: ما این جا را آسان به دست نیاورده ایم که آسان از دست بدهیم.

دیداری که پس از بیست و هشت سال با خاطره ای از شهید همراه بود

در آن جا ماند و حاضر نشد به عقب برگردد. در آن جا ماند که با شهادتش برای همیشه ماندنی شود. و آقای ملکی خود نیز ضمن نائل شدن به درجه جانبازی از ناحیه دست و پا از جانبازان شیمیایی آن منطقه است که پس از بیست و هشت سال هنوز از این مصدومیت رنج می برد. باشد که هرگر آنان را فراموش نکنیم.

منبع: کتاب «نسیمی از بهاران» به قلم «احمد فخاری»
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده