از مدرسه علم تا مدرسه عشق
در حفظ قرائت قرآن و احکام الهی پیشرفت فراوانی نمودند تا اینکه یکی از قاریان قرآن بحساب آمدن . بعد از مراحل تعلیم قرآن ابتدا در مسابقات قرائت قرآن شرکت نمودند که در شهرستان ری مقامهای زیادی را کسب نمودند.
و بعد از این مرحله در سطح استان تهران شرکت نمودند که مقامهای ارزنده ای را دوباره کسب نمودن و یکسری جوائز ارزنده ای را دوابره کسب نمودن و دوبار از این طریق به مشهد مقدس مشرف شدند و هم اکنون جوائز این شهید بیادگار مانده است .
درباره خصوصیات اخلاقی این شهید والامقام فردی مؤمن و متقی و با خلاص بودند که این خصوصیات اخلاقی ایشان الگویی برای خانواده خود و دسوتان و آَشنایان شده بود . ایشان علاقه فراوانی به مطالعه داشتند.
شبهای زیادی را برای مطالعه بیدار می ماند و به صبح می رساند و آنقدر علاقه به علم داشت که با این همه مطالعه و زحمت باز می گفت که عجب درس کمی می خواستم تا اینکه با تمام مشکلات خانوادگی و زحمتهای فراوان پدرش پا به مدرسه راهنمایی گذاشتند.
و مدت سه سالی که در مدرسه راهنمایی 15 خرداد درس می خواندند امتیازات فراوانی را کسب نمودند و شاگرد ممتاز مدرسه شناخته شدند بطوریکه تمام علمان وقت و بی وقت برای عرض ادب به دیدنش به خانه وی می آمدند .
زیرا آنقدر با معلمان و همکلاسیهایش مهربان و خوش اخلاق بودن که خیلی وقتها اگر یکی از معلمان نمی آمدند مسئول مدرسه از بیژن می خواست که د رکلاس درس به جای معلم حاضر شود و درس بدهد که او نیز خلی عالی و با خوش رویی شروع به درس دادن می نمودند.
و بعد از مراحل راهنمایی وارد دبیرستان شهید باهنر شدن و در دبیرستان نیز همیشه شاگرد ممتاز و از لحاظ اخلاقی رتبه اول را کسب می نمودند و در سال سوم دبیرستان بودند که به جبهه اعزام شدند و در منطقه کردستان اطراف شهر سقز در روستای میرده با کموله و دمکرات مشغول نبرد شدند .
بعد از ماموریتش در امتحانات شرکت نمدن و قبول شدند و به کلاس چهارم دبیرستان وارد شدند ، در کلاس چهارم نیز به شدت مشغول مطالعه بودند بعد از کلاس چهارم در دانشگاه و نیروی هوائی سپاه قسمت خلبانی و چند جای دیگر شرکت نمودن بعد از این شرکتها دوباره عازم جبهه های حق علیه باطل شدند و موقع اعلام نتیجه امتحانات ایشان د رمنطقه بودند که پدرش دنبالش را گرفت و معلوم گشت که در دانشکده امام محمد باقر (ع) قبول شده اند و بعد از آن نامه ای را دریافت کردیم.
که از نیروی هوائی سپاه بود و معلوم شد که در رشته خلبانی نیز قبول شده است و بالاخره ایشان در امتحان الهی شرکت کردن و آنجا هم قبول و سرافراز شدند و از زمانی که بیژن چشم به جهان گشود پدرش شبها در کارخانه ای نگهبانی می داد.
و تا صبح بیدار می ماند و روز را نیز با فروختن پارچه در کوچه ها به شب میرساند تا بتواند خرجی تحصیل بچه هایش را در آورد و هرگز پدرش راضی نبود که جیب بیژن خالی از پول باشد در حالیکه اگر " بیژن " جیب خالی هم داشت به کسی نمی گفت و هرگز دست بسوی کسی دراز نمی کرد و معرفت ایشان آنقدر بالا بود که هیچکس از او ناراضی نبود.
و با این خصوصیات اخلاقی که ذکر شد بالاخره در تاریخ سی ام مرداد 1367 در شب تاسوعای حسینی ساعت چهار و سی دقیقه دقیقه بعد از ظهر شربت شیرین شهادت را نوشید و یکی از دربهای بهشت را به رویش گشود .
خوشا به سعادتش ، و شهادت را خداوند هر کس قسمت نمی کند . امثال بیژن را خدا می خواهد و می برد و امیدواریم که انشاءا... دنباله رو راه شهداء باشیم تا اینکه خداوند و شهدا از ما راضی باشند .