خاطراتی از «شهید ابوالفضل اسماعیلی ابوالخیری»/ هيچ چيز نتوانست مانع راهش شود
نوشته زير قسمتي از خاطرات ناتمام شهيد به جبهه جنوب است كه مي خوانيد . ساعت یازده و نیم صبح بود كه تلفني به من اطلاع دادند كه گردان ششم عازم جنوب است .
در واقع همان گروهاني كه به غرب اعزام شده بود و حال هم عازم خرمشهر و آبادان شده بود . البته با تعويض افراد به جز فرمانده و افراد قديمي گردان دو ، راس ساعت دوازده و نیم بعدازظهر بود كه خودم را به پادگان امام حسين (ع ) رساندم و پس از مدتي كه دنبال ساير همرزمانم و فرمانده ام گشتم آنها را در صف ناهار خوري در حالي كه سرود می خواندند.
ديدم از آنها وعده گرفتم كه نروند تا من هم به آنها ملحق شوم و مجددا خودم با ماشين سازمان انرژی اتمی كه در اختيارم بود به سازمان آمدم و وسائل رزم را برداشتم و در ساعت دو و نیم بعدازظهر خودم را به پادگان امام حسين به جمع برادران رساندم و بعد از اينكه عكس انداختم و كارت شناسائی ماموريتم صادر شد.
حمايل و تجهيزاتم را بستم و چون وقتی نبود لذا سريعا به همسايه عمه ام تلفن زدم و از اين طريق ايشان را از رفتن به ماموريت مطلع ساختم و بعد بوسيله اتوبوس به فرودگاه انتقال پيدا كرديم.
و بعد از چند بار كه سوار هواپيما نشديم به علت بد بودن هوا تا اينكه بالاخره ساعت پنج و سی دقیقه صبح بیست و نهم مهر 1359 عازم اهواز شديم و راس ساعت صبح صبح در فرودگاه نشستيم و بعد از يك ساعت بوسيله اتوبوس عازم مقر سپاه پاسداران اهواز شديم .
البته در تمام طول مدتی كه در سپاه بوديم آنجا صداي انفجار توپ و شليك گلوله و خمپاره كه به داخل اهواز شليك می شد به گوش می رسيد .
بالاخره ساعت دوازده شد و بعد از نماز جماعت برای صرف ناهار عازم ناهار خوری شديم ناتمام . آری شهيد برادرم ابوالفضل يك آن برخود امان ندادی و با فداكاری و مجاهده فقط برای خدا كوشش كردی تا مرز شهادت پيش رفتی هيچ وقت شعار نمی دادی بلكه همراه عمل در ميدان مبارزه و جهاد حاضر بودی.
هميشه به فكر نجات مستضعفين و دستهای پينه زده ای بودی كه شب و روز
زحمت می كشيدند و به اميد آن روزی بودي كه مستضعفين حاكميتشان بر زمين فرا رسد و كاخ
نشينها و سرمايه دارانی كه عمری خون ملت رنج ديده را می مكيدند بزير بروند و حكومت
عدل الهی اسلامی در اين سرزمين حاكم شود .
برادر يادم نمی رود آن روزهای سياه طاغوت را كه در ساواك شهرری در زير شكنجه های طاقت فرسای مزدوران استقامت كردی و سخن نگفتی و حاضر نشدی در مقابل شكنجه های آنان دوستان و هم رزمهايت را لو بدهي و هيچ چيز نتوانست مانع راهت شود كه راه تو همانا راه خداست و حكومت الله و عدل اسلامی است.
والسلام / مورخ بیست و نهم آذر 1359