
نگاهی به زندگی «شهید محمد ماندنی»/ شهید آزادسازی منطقه فاو

بار دیگر گل عزیزی از تبار حسین بن علی (ع) از گلستان عشق و شهادت پرپر شد آن اسوه تقوا و الگوی همگان از میان خانواده خود پر کشید و به ملکوت اعلی پیوست . شهید محمد ماندنی فرزند علی در یکی از خانواده های کاملا مذهبی در یکی از روستاهای الیگورز از توابع خرم آباد متولد شد.
و دورانی طفولیت را پشت سر نهاد در حالی که علاقه شدیدی نسبت به پیامبران و ائمه معصومین داشتند و قرائت قرآن را بسیار دوست می داشت و قرآن خواندن را سریع فرا گرفت و با آداب اسلامی آشنائی پیدا کرد و چون وضع مالی پدر آنچنان رضایت بخش نبود و فشاری که رژیم طاغوت بر طبقه محروم و کارگر وارد می ساخت محمد مجبور شد روزها در کارخانه های متعدد کار کند و به کلاسهای و گاهی اوقات به ورزشگاه می رفت و فن کاراته و جودود فرا گرفت .
شبانه برود و دوران ابتدائی را با موفقیت به پایان رسانید و در طی این مدت به پخش اعلامیه و عکس در مدارس می پرداخت و با برادران انجمن های اسلامی فعالیت پی گیری داشت و به حین علت چندین مرتبه به جرم تحریک دانش آموزان او را به زندان بردند و خیلی او را شلاق زدند.
و لیکن او همچون کوه استوار ، استقامت خودش را به همه نشان داد و با شجاعتی که از خود نشان داد همه برای آزادی او از زندان دژخیم نقش فعالی داشتند و علت پی بردن به راز ایشان چنین بودند .
روزی ساواک برای شناسائی افراد حزب اللهی به کلاس آنها می رود و می گوید مقلد شما کیست و محمد با کمال دلیری و شجاعت از جا برخاسته و می گوید بچه ها بعد از بردن نام مقلد من همه صلوات بفرستید .
و نام امام خمینی را بعنوان مرجع و مقلد خویش بیان می کند که همه صلوات می فرستد و او را به زندان بردند و بالاخره آزاد شد و برای انجام مأموریت خود از تهران به اصفهان رفت و کار خود را شروع کرد تا اینکه چند روز تحت تعقیب ساواک قرار گرفت.
و شبانه به خانه او حمله آوردند و بعلت داشتن رساله اعلامیه و عکس امام در اتاق خود او را به همراه پدرش که مرد مبارزین بودند به زندان بردند و این واقعه در سال 56 اتفاق افتاد و تحت سخت ترین شکنجه های ساواک قرار گرفت.

تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید و زندانها به دست مردم افتاد و او نیز به همراه پدر آزاد شدند و اواخر 57 ازدواج کردند و به تهران آمدن و در یکی از روستاهای ورامین ساکن شدند و برای بار اول به همراه پسر عمه خود در عملیاتهای بیت المقدس دبستان شرکت کردند که پسر عمه اش شهید شد و دوباره به تهران آمدند.
و قریب دو سال در کمیته مرکزی حجه الاسلام و المسلمین آقای قرائتی مشغول کار شد و در سال 62 از طریق آن ارگان در عملیات خیبر شرکت کرد و سمت فرماندهی را بر عهده داشت.
و در
اغلب عملیاتها یا ستوان و یا فرمانده بود و مرجوح شدند که ناحیه ی دست راست و هر دو
پا که چندین ترکش رد پای او بود ولی در طی دو سال که در منزل بستری بود مرکز به
پزشک مراجعه نکرد و در جواب اطرافیان که می گفتند به بنیاد شهید مراجعه کن تا کمکی
به تو بکند می گفت من در راه خدا گاه برداشتم و رنج و مشقت و ایمان می خرم .
و
عاقبت امام زمان او را شفا داد . و به همراه پدر در عملیات والفجر هشت آزاد سازی فاو
در سال 64 شرکت کرد و بالاخره در سال 65 به جبهه ها شتافت و در عملیات کربلای یک
در آزاد سازی مهران که همچنان سمت فرماندهی را بر عهده داشت به ملکوت اعلی پیوست .
محمد عزیز دارای چهار فرزند بود که فرزند آخری خود را هرگز ندید .
چون ولادت کودکی
مصادف با اعزام نیروها بود و او گفت من می ترسم از کارون و کربلا عقب بمانم و
رفتار فردی متدین و متعهد و مقلد امام بود اخلاق و رفتار او برای همگان عجیب بود
قرآن خواندن و نماز شب او هیچگاه ترک نمی شد واجبات و مستحبات را بجا می آورد و
سیار متین و شکیبا مؤمن فداکار با تقوا و مهربان و خوش رو
خوش اخلاق ود .
باید پدر ومادر و زن و فرزند و اقوام و آشنایان آنچنان مهربان بودند که همه به او علاقمند می شدند و فرزندان شهید نسبت به او علاقه ی شدیدی داشتند و دوری یک لحظه او را نداشتند خیلی همان ... و همه را دعوت می کرد و شبهای ماه رمضان ترک افطار شربت درست می کرد و در کوچه هر کس را که می دید شربت می داد.
و
یکی از ویژگیهای او این بود که هر کس برای اولین بار با او همکاری می شد خیال می
کرد که ده سال با او دوست است و خیلی صمیمی و محبتی بود و به افراد به صورت ناشناس
کمک می کرد و تأکید فراوان بر مستحبات و نماز و واجبات داشت ، امر به معروف و نهی
از منکر را فراموش نمی کرد و طوری که این فریضه را بجای اورد که کسی از او دلگیر
نمی شد و با دلیل و برهان سخن خود را ثابت می کرد و هیچگاه در مورد شغل خود چندی
نمی گفت و دوست داشت .
اسرار زندگیش همیشه پنهان باشد و چه بسا خیلی از اسرار او نهفته است و شجاعت بی نظیری داشت چنان که در جبهه به محمد مارگیر مشهور بود چون اغلب مارهای سمی را می گرفت و در شیشه الکل قرار می داد هیچگاه به فکر مادیات نبودند و نظر ایشان این بود که مادیات را قریب می دهد و از معنویات دور می سازد در نمازهای جبمعه شرکت می کرد.
همیشه مشغول عبادت با پروردگار بود و خیلی در جمع شبها و خنده رو بود و در تنهائی محزون و متفکر و سمای زیبا و دوست داشتنی داشت و شهید عزیز و عالیقدر ما در مورخ هفدهم تیر 1365 در عملیات کربلای یک در آزاد سازی مهران شهید شد و روح پر فتوحش به آسمان پر کشید و خاطرات زیبا و شیری او فقط باقی مانده است و امیدواریم که خداوند توفیق دهد راه او و همرزمانش را ادامه دهیم .
ــــــــــــــــ«روحش شاد و راهش پر رهرو باد»ـــــــــــــــ