کتاب سه فصل مقاومت خاطرات آزاده احمد اسدی غفور
قسمتی از متن کتاب؛
نویسنده در این کتاب زندگی نامه و خاطرات «آزاده در اردوگاه» و اتفاق های پیش رو را به رشته تحریر درآورده است.
فهرست مطالب به شرح زیر می باشد؛
زندگی نامه/ دعوت به جبهه/ به سمت جنوب/ درگیری با عراقی ها/ اسارت/ اقامت در تنومه/ اولین محرم در اسارت/ مدیریت و لیاقت اسر/ ماجرای کاشتن سبزی در اردوگاه/ سوزاندان پای برادران الماسی و علی بیات/ اولین ماه مبارک رمضان/ تفتیش و کتک خوردن من/ روزی ک حموم بودم و.../ ساختن حوض در داخل اردوگاه/ آتش سوزی انبار تدارکات/ تیراندازی و شهید شدن دو اسیر ایرانی/ مجادله دو گروه بر سر رادیو و شهید شدن یعقوب/ آمدن اسرای جوان و تشکیل آسایشگاه 13/ سخنرانی یک مقام عراقی و پاسخ بچه ها/ فرار دو اسیر/ یک فرار ناموفق/ مفقود شدن 37 نفر از اسرا/ تنبیه در نماز به علت نبودن در صف آمار/ پایان اسارت در اردوگاه موصل 1/ ورود به اردوگاه رمادیه/ آمدن خبرنگاران خارجی
ماجرای حلوا پختن در روز 22 بهمن/ آوردن هواپیمای دزدیده شده ایرانی به عراق/ جلال و مهدی پورالعجل/ دویدن اسیر اصفهانی به مدت دو ساعت/ انتخابات/ ژنرال ارتش ونزوئلا/ یادگیری زبان آلمانی/ دوستی من و محمد ذبیحی/ طوفان قرمز/ مسابقه والیبال در موصل/ عملیات فتح المبین/ آزادی خرمشهر/ پادگان ولید و کتک خوردن اکبر/ نصرالله و فتح الله/ شکنجه به خاطر حمام/ پاره شدن پتو/ بافتن تور اردوگاه رمادیه/ دستشویی در اتاق/ مشت بر چهره صدام/ داستان علی کوچیکه/ کتک خوردن ولی الله توجهی/ انتقال از رمادیه 6 به اردوگاه 9/ ساختن حوض/ خنک کردن آب با کسیه شکر و پنکه/ افسرای عراقی که برای ما یخدان خریدن/ خبر مریضی و رحلت امام(ره)/ شکار منافقین/ حاج آقا ابوترابی، ستاره ای که در میان اسرا درخشید/ ارزش کاغذ/ مشرف شدن به کربلا و نجف اشرف/ گپی با دوستان/ نمایه ها.
اولین ماه مبارک رمضان؛
ماه مبارک رمضان داشت نزدیک می شد. ما قبل از ماه رمضان هم روزهای دوشنبه و چهارشنبه برای خودسازی روزه می گرفتیم. موقع سحر مقداری نان و نمک می خوردیم. اولین ماه رمضان رسید. عراقی ها اعلام کردند هر کس می خواهد روزه بگیرد باید اسم بنویسد. می خواهیم بدانیم تعداد روزه گیران چند نفر است. من در آن زمان در آسایشگاه 5 بودم. بچه های دیگر، «محمد لطفی»، بچه قزوین «کریم خزعل»، «حسین پرویزرام»،«مظفر خیرآبادی»و «جعفر شیرفروش» بودند...
آمدن خبرنگاران خارجی؛
بعدازظهری در آسایشگاه خوابیده بودم که ناگهان سر و صدای عجیبی بلند شد. سراسیمه بیرون رفتم. عداه ای خبرنگار خارجی آمده بودند که از ما فیلم و گزارش تهیه کنند. مثل اینکه اول رفته بودند آشپزخانه قاطع 3 و یکسری عکس و فیلم های نمایشی گرفته بودند. وقتی به قاطع 2 رسیده بودند، بچه های حزب الهی به محض دیدن آن ها با لنگه دمپایی از آن ها استقبال کردند...این کتاب در «کتابخانه ایثار و شهادت» اداره کل شهرستان های استان تهران واقع در خیابان شهید رجایی - نرسیده به پل آزادگان - جنب مسجد ولی الله اعظم . و به شماره تماس 2000-5413-021 می باشد.
و این کتاب با رده بندی 1387 3آ476الف 1629 DSR در کتابخانه موجود است.
