مروری بر زندگی نامه شهید «خسرو اکبرلو»
باد گرمی از هر طرف می وزید و بر سطح آب موج می انداخت . رزمندگان مستقر در جزیره مجنون با شنیدن صدای اذان مغرب و عشا به نماز می ایستند . بعد از نماز هر کس به مقر تعیین شده خود برگشت . خسرو فرصت را غنیمت شمرد و به سراغ وسایل شخصی اش رفت . نامه هایی که تک تک اعضای خانواده اش برای او نوشته بودند ، عکسهای یادگاری با بچه های رزمنده در سنگر ، عکسهای خانوادگی ، نشانه هایی از همسر جوانش ، نسخه ای از وصیت نامه و... آنها را یکی یکی تماشا کرد ، خواند و مرور کرد . از همه شیرین تر روز قبولی اش در کنکور دانشگاه و روز خوش ازدواجش بود. دست آخر از میان تمامی عکس ها به عکس پدر و مادرش خیره شد . چهره پدر و مادر را به یاد آورد که چطور او را به موقع آمدن بدرقه کرده بودند . لب هایش مهمور به مهر سکوت بود و در چشم هایش نگرانی موج می زد . به یاد حرفی افتاد که در آخرین دقایق دیدار به مادرش گفته بود :
«مادر جان اگر شهید شدم برایم گریه نکن . برای شهیدان کربلا و مظلومیتشان گریه کن و ....»
و مادر ساکت و تسلیم به سخنان پسر گوش سپرده بود .
از جا بلند شد و رفت تا پست نگهبانی را از رزمنده ای دیگر تحویل بگیرد . در همین حال سر و صدای مهیبی از هر طرف به گوش رسید . صدای رعد آسای ضد هوایی ها ، تیر بارها و مسلسلهای جنگی تمام فضای منطقه را پر کرد . منورها آسمان را روشن کرده بودند . دشمن دست به حمله ای تازه زده بود . . رزمنده های سپاه و بسیج به سرعت وارد جنگ بی امان شدند . کار جنگ هر لحظه بالامی گرفت .
«خسرو اکبرلو » ساعتهای زیادی را در چنین شرایطی همدوش و هم رکاب با بچه های دلاور جنگید .
گاه زخمی شدن دوستان و رزمندگان را می دید و گاه شاهد و ناظر پیروزی و توفیق آن ها در از بین بردن سلاح ها و مواضع دشمن بود . تا اینکه ترکشی سوزان از خمپاره های دشمن در آن سیاهی شب بر بدن او نشست .
"خسرو" زخمی شد . خونش خاک زیر پایش را رنگین کرده بود . زانوهایش خم شد و لحظه ای چشمانش را روی هم گذاشت . چمن زار بهشت پیش رویش دامن گسترده بود . چشم هایش را لحظه ای باز کرد . آخرین تصویر پیش نظرش جزیره مجنون بود . سپس برای همیشه چشم هایش را بست و در همان چمن زار زیبای پرشکوهی که دیده بود با آسودگی تمام خوابید .
خسرو اکبرلو در بیست و پنجم بهمن ماه سال 1342 در پاکدشت متولد شد. تحصیلات خود را تا پایان دوران دبیرستان ادامه داد و سپس تحصیلات دانشگاهی اش را پی گرفت . سال 64 ازدواج کرد و سپس از طریق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به جبهه اعزام شد و سرانجام در بیست و هفتم اردیبهشت سال 65 در جزیره مجنون به شهادت رسید .
فراز هایی از خصوصیات اخلاقی و اعمال و رفتار شهید رضااکبرلو :
- صبر و بردباری و اخلاق و رفتار نیک او زبانزد خانواده و اقوام و دوستانش بود.
-صله رحم را بجای میآورد ؛ مخصوصا" از پدر و مادر هرگز غافل نبود و در برابر آنها خاشع و مهربان بود .
- عبادت او خالص و بیشتر شبها با خدای خود خلوت و راز و نیاز می کرد و نماز شب می خواند و هفته ای دو روز بدون سحری و مخفیانه روزه می گرفت و واجبات و فرائض دینی را بجا می آورد .
- سخت کوش و مقاوم بود و بیشتر اوقات خود را به مطالعه دروس و کتب مذهبی می گذراند .
- در مسائل سیاسی و مذهبی کوشا و فعال بود شرکت او در اغلب تظاهرات سیاسی و مذهبی و نماز جماعات و جمعه ها و دعاهای توسل و کمیل و عضویت در انجمن اسلامی گواه صادق آن است .
- بیش از هر چیز به امام و
جنگ اهمیت می داد و برای همین هم بود با اینکه تازه پیمان عقد ازدواج بسته بود به
ندای رهبر خود لبیک گفته و برای چندمین بار به جبهه نبرد حق علیه باطل اعزام گردید
تا اینکه در تاریخ 20/2/1365 بر اثر اصابت خمپاره به شدت مجروح گردید و چند عضو از
اعضای اصلی بدن خود را از دست داد ومعلوم بود بسیار درد و رنج می کشد اما هرگز
شکوه و ابراز ناراحتی ننمود و حتی به ملاقات کنندگانش دلداری می داد .
آری :
آنان که چراغ عشق افروخته اند چون شمع به سوز دل خود سوخته اند
و سرانجام در تاریخ بیست و هفتم اردیبهشت 1365 به آرزوی دیرینه خود شهادت نائل گردید .
روحش شاد و راهش پررهرو باد .
منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران