فرازی از وصيتنامه شهید محمد محمدزاده نورى درسالروزولادت
دوشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۱۴:۵۹
حقايق زندگى زودگذر ، خودت خوب مىدانى كه در كره زمين هيچ انسانى تا بحال از اول حضرت آدم تا بحال حتى پيغمبران و امامان زنده نماندهاند ولى تمام آنها به نحوى شهيد شدهاند ، بعضى از انسانها تصادف مىكنند ، بعضى ديگر در بستر مىميرند بالاخره همه به نحوى از دار دنيا مىروند
به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران:
شهید محمد محمدزاده نوري بيست و هفتم آذر 1341 ، در شهرستان تبر يز د يده به جهان گشود تا دوم متوسطه درس خواند.ميوه فروش بود. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. بیست و هشتم آبان 1362 ، در ارتفاعات کله قندي مهران توسط نیروهاي عراقي بر اثر اصابت گلوله به سر،شهيد شد. پيکر او را در بهشت زهراي شهرستان تهران به خا ك سپردند.
شهید محمد محمدزاده نوري بيست و هفتم آذر 1341 ، در شهرستان تبر يز د يده به جهان گشود تا دوم متوسطه درس خواند.ميوه فروش بود. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور يافت. بیست و هشتم آبان 1362 ، در ارتفاعات کله قندي مهران توسط نیروهاي عراقي بر اثر اصابت گلوله به سر،شهيد شد. پيکر او را در بهشت زهراي شهرستان تهران به خا ك سپردند.
فرازی از وصیت نامه شهید:
پروردگارا : مارا استقامت و پايدارى ، صبر و يارى عطا فرما كه بر كفار فائق آئيم .
به خدمت مادر عزيزتر از جانم و خانواده عزيزم رسيده ملاحظه شود.
با سلام و درود به رهبر كبير انقلاب اسلامى امام خمينى و با سلام و درود به امت قهرمان و شهيدپرور ايران وصيتنامهام را آغاز مىكنم .
سلام : اميدوارم حالتان خوب باشد و سلام مرا كه از داخل جبهه جنگ حق عليه باطل بدست شما عزيزان مىرسد پذيرا باشيد .
مادر عزيزم ، مادرى كه براى فرزندانت بسيار زحمت كشيدهاى مادرى كه براى ما نه تنها مادر بودى بلكه يك پدر مهربان و زحمتكش هم بودى مىخواهم حقايق زندگى را برايت بازگو كنم .
حقايق زندگى زودگذر ، خودت خوب مىدانى كه در كره زمين هيچ انسانى تا بحال از اول حضرت آدم تا بحال حتى پيغمبران و امامان زنده نماندهاند ولى تمام آنها به نحوى شهيد شدهاند ، بعضى از انسانها تصادف مىكنند ، بعضى ديگر در بستر مىميرند بالاخره همه به نحوى از دار دنيا مىروند . دنياى بىوفا با انسانهایى كه فقط به فكر مال و منال دنيوى هستند آيا ما انسانها تا به حال به آينده يعنى آخرت فكر كردهايم اگر فكر كرده باشيم از هيچ چيز جز خدا ترس و واهمهاى نخواهيم داشت . مادر جان من مىخواهم مانند سرور آزادگان حسين بن على در اين ماه محرم ماه شهادت ماه خون با برادران خودم شهید شوم. و اميدوارم بعد از كشتن بسيارى از دشمنان اسلام خودم نيز به درجه رفيع شهادت نائل شوم .
از تو مىخواهم اگر شهيد شدم به عنوان يك شهيد از تو تقاضا دارم . مىدانم كه چه آرزوهايى براى من داشتى ميدانم دوست داشتى عروست مىآمد و تو را شاد مىكرد مىدانم دلت مىخواست لباس دامادى به تن من بكنى مىدانم دلت مىخواست عروست را به منزلت بياورى و كمى استراحت كنى تمام اينها را مىدانم ولى اين را بدان كه تو در برابر خداوند بسيار سربلند هستى ، فرزند بزرگ كردهاى فرزندى تربيت كردهاى كه مىتواند با دشمنان اسلام بجنگد و بكشد و شهيد شود.
از تو مىخواهم مانند يك مادر دلير كه خودش اسلحه به فرزندش مىدهد و او را براى نبرد با كافران به جبهه مىفرستد باشى . مادر جان تو خودت اسلحه را به دوش من انداختى مىخواهم در برابر مصيبتها مثل فاطمه زهرا (ع) مبارزه كنى و اين را بدان اگر من نتوانستم تو را شاد كنم آرزوى تو را برآورده كنم اميدوارم پسرهاى ديگرت آرزوهاى تو را برآورده كنند و از تو مىخواهم در شهادت من به هيچ وجه گريه نكنى بخاطر اينكه من نمردهام بلكه شهيد شدهام ما انسانها بايد در برابر مردگان گريه كنيم به خاطر اينكه اگر گناهى كرده باشند در برابر عذاب خداوند نمىتوانند طاقت داشته باشند ولى ما كه شهيد شدهايم به بهشت خواهيم رفت . چرا كه در شهادت ما گريه كنى و ...
اما كمى با پدر عزيزم . پدر جان در آخر لحظات عمرم از تو خواهش مىكنم ، تو را بخون پاك شهيدان قسمت مىدهم اين كارهايت را زمين بگذار و رو به خداوند بياور . اين شهيدان را ببين و درس عبرت بگير .
كمى هم با برادران عزيزم با برادرى كه حتى يك لحظه از فكرش خارج نشدهام ، برادر جان از تو تقاضا دارم از طرف يك شهيد و يك برادر كوچك اين تقاضا براى چندين لحظه نيست بلكه براى آخرين لحظات عمر انسان است كه مادر را به هيچ وجه تنها نگذار .
به زنداداش عزيزم ، زن داداش از تو مىخواهم يعنى به عنوان يك شهيد مىخواهم براى مادرم يك عروس واقعى باشى يك عروسى كه خودش مىخواهد .
چند كلمهاى با خواهر گرامى ، خواهرى كه خيلى زحمت مرا كشيده است ولى در عوض به جز بدى و رنج چيز ديگرى نديدهاى خواهر جان اگر مرا دوست دارى مادرم را هيچ موقع به حسن آقا داماد عزيزمان هم بگو كه هيچ موقع مامانم را تنها نگذاريد .
كمى هم با بچههايمان ، مخصوصا سكينه و محمود ، احمد و حسين هر چند كه فعلا احمد و حسين و فاطمه بچه هستند ولى محمود جان از تو مىخواهم كه آرزوى مامان را برآورده كنى آخه او دل شكسته شده است و سكينه جان صبور باش و به مامان كمك كن و اگر مرا دوست دارى به هيچ وجه او را ناراحت نكن و در اين آخر لحظات با دائى و زندائى عزيزم و خالههاى عزيزم و پسرخاله و دخترخالههاى عزيز گفتوگوى كمى دارم .
دائى عزيزم تو مرا خيلى دوست داشتى بخاطر همين خداوند خواست تا براى آخرين بار ببينم و زندائى عزيزم مىدانم كه از شهادت من خيلى ناراحت مىشويد ولى ناراحت نباشيد چون كه من پيش امام شهيدمان امام حسين (ع) رفتهام فقط از شما دائى و زندائى عزيزم مىخواهم كه مادرم را تنها نگذاريد و به خالههاى اعظم و پسرخاله و دخترخالههايم من شماها را هم براى آخرين بار ديدم مخصوصا احد اميدوارم هر خوبى و بدى خوبى كه نه ولى هر بدى از من ديدهايد مرا ببخشيد .
خدانگهدار شما عزيزان باشد .
منبع: برگرفته از اسناد شهید درمخزن اداره کل شهرستانهای استان تهران
نظر شما