دل نوشته ای از شهید شهیدعليرضا صادقي
شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۰۸
موقعی که صدام یزید جنگ را به ما تحمیل کرد من در آن موقع از نظر سنی و جثه کوچک بودم و مسئولین از آمدن من به جبهه جلوگیری می کردن و تنها آروز و فکر و ذکر من شده بود که به جبهه بیایم خیلی این در آن در زدم ولی نشد تا اینکه سرانجام بعد از سه سال جنگ سن من به سن قانونی رسید و من از مدرسه برگه اعزام گرفتم و به جبهه اعزام شدم این خلاصه در مورد اعزام من به جبهه بود...
به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران:شهیدعليرضا صادقي يازدهم آذر 1346در محله صفا يه از توابع شهرستان ري به دنيا آمد تا پا يان دوره متوسطه در رشته انساني درس خواند و ديپلم گرفت. به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيست و هفتم بهمن 1346 ، با سمت آرپيجي زن در فاو عراق براثر مصدومیت شیمیا یي و اصابت تر کش خمپاره به صورت، شكم و كتف، شهيد شد. مزار وي در بهشت زهراي شهرستان تهران قرار دارد.
با سلام و درود فراوان به امام زمان و نایب بر حقش امام خمینی و با سلام و درود فراوان به رزمندگان اسلام و با سلام و درود فراوان به شهیدان گلگون کفن از صدر اسلام تا عاشورای حسینی و از عاشورای حسینی تا عاشورای خمینی و با سلام و درود فراوان به معلولین مجروحین و جانبازان اسلام و با سلام و درود فراوان به خانواده های مفقودین اسرا مجروحین معلولین و شما امت شهید پرور حزب ا... و به امید باز شدن راه کربلا حسینی و آزادی اسرای عزیز .
با عرض سلام خدمت شما امت حزب ا.... و خانواده ام و آشنایان،همسایگان و هم کلاسیهایم .قصد من درد آوردن سر شما نیست فقط چند کلمه درد و دل و صحبت دارم به عنوان وصیت ولی من کوچکتر از آن هستم که شما را وصیت کنم . امیدوارم که مرا ببخشید مزاحم وقت گرانبهای شما می شوم .
با سلام و درود فراوان به امام زمان و نایب بر حقش امام خمینی و با سلام و درود فراوان به رزمندگان اسلام و با سلام و درود فراوان به شهیدان گلگون کفن از صدر اسلام تا عاشورای حسینی و از عاشورای حسینی تا عاشورای خمینی و با سلام و درود فراوان به معلولین مجروحین و جانبازان اسلام و با سلام و درود فراوان به خانواده های مفقودین اسرا مجروحین معلولین و شما امت شهید پرور حزب ا... و به امید باز شدن راه کربلا حسینی و آزادی اسرای عزیز .
با عرض سلام خدمت شما امت حزب ا.... و خانواده ام و آشنایان،همسایگان و هم کلاسیهایم .قصد من درد آوردن سر شما نیست فقط چند کلمه درد و دل و صحبت دارم به عنوان وصیت ولی من کوچکتر از آن هستم که شما را وصیت کنم . امیدوارم که مرا ببخشید مزاحم وقت گرانبهای شما می شوم .
موقعی که صدام یزید جنگ را به ما تحمیل کرد من در آن موقع از نظر سنی و جثه کوچک بودم و مسئولین از آمدن من به جبهه جلوگیری می کردن و تنها آروز و فکر و ذکر من شده بود که به جبهه بیایم خیلی این در آن در زدم ولی نشد تا اینکه سرانجام بعد از سه سال جنگ سن من به سن قانونی رسید و من از مدرسه برگه اعزام گرفتم و به جبهه اعزام شدم این خلاصه در مورد اعزام من به جبهه بود .
صحبت زیاد است حرف زیادی برای گفتن دارم درد و دل هم زیاد است اماچه کنم که وقت کم است و از خداوند می خواهم که کمک کند تا آنچه درد و دل دارم بگویم بعد از اینکه به جبهه آمدم وقتی که وارد محل برادران رزمنده شدم و آنها را با آن شور و حال دیدم من را عجیب در فکر فرو برد.
وقتی که در فکر فرو می رفتم پیش خودم می گفتم هدف تو از آمدن به جبهه چه چیزی است آیا آمدی به عشق اسلحه یا اینکه آمدی گردش و یا اینکه به عشق خدا و امام حسین و ادای وظیفه ای که بر دوش داری چون در برخی از نشست های با فامیل و اطرافیان داشتم و مردم می گفتند که این بچه های 14 ساله که می روند جبهه همه اش به عشق اسلحه و تیر اندازی است باید به آن عده بگویم که سخت در اشتباه هستند.
به قول یکی از برادارن که می گفت ما اگر برای عشق اسلحه آمده بودیم می توانستیم توی همون بسیج محله خودمان اسلحه بدست بگیریم و به قول بعضی ها قیافه بیام و جام خوب بود و دیگه این همه سختی نداشت تشنگی، گرسنگی، مردن، اسیر شدن و غیر...
پس کسی این فکر را می کند، بدان که کسی نمی تواند به عشق اسلحه جبهه بیاید چون اینجا همه اسلحه دارند و کسی به قیافه گرفتن محل نمی گذارد این جا همه ساده، بی آلایش و بدور از هواهای نفسانی هستند.
دوم عده ای که می گویند می روند برای گردش اینها هم سخت در اشتباه هستند چون اول از اینکه جبهه نه آبهای خوب دارد و نه تفریح گاه است در جبهه یا هوا خیلی سرد است مانند کردستان یا خیلی گرم مانند جنوب و گردوخاک همه جا هست و سر صدای زیادی دارد تشنگی دارد کم غذا دارد. مردن دارد. زخمی شدن دارد. اسیری دارد .پس اینجا جای تفریح و گردش هم نیست پس این جا جای کسانی است که از جان مال زن بچه و دیگر لذات دنیوی بریده است و برای هدفی مقدس در این مکان مقدس پای گذاشته است .
جبهه جای کسی است که تمام فکر وذکرش عبادت خداوند و تزکیه نفس و جهاد برای رضای خداوند و خود سازی است تا به سوی معشوق خودش که همان خداوند است برسد پس امت حزب ا... از آمدن فرزندانشان به جبهه جلوگیری نکنید و به بهانه های گوناگون و هر بهانه ای دارید کنار گذارید و به صف مجاهدان خدا بپیوندید در این زمان دیگر فرزندان شما جوانان شما پیران شما بفکر پول جمع کردن و عیش نوش و خوش گذرانی کردن نیستند و فکر نجات دین خود و حفظ ناموس خود، کشور خود، بدست آوردن رضای خداوند هستند. اگر شده است حتی به مدت یک روز بیآید در جمع برادران رزمنده تا از این عاشقان درس شجاعت شهادت عاشقی محبت صفا مهربانی عبادت بگیرد و بروید به دیار خودتان دیگر ...
بگوید که در جبهه ها چه می گذرد تا باشد انشاءا... این صفات در بین تمام جهانیان گسترش پیدا کنند و درنتیجه یک امت واحد یک پارچه مسلمان متعهد استوار با اخلاق نیکو درست کنیم که مورد پسند آقا حجت ابن الحسن باشد و خداوند همه نظر لطفی کند و ظهور آن آقا را نزدیک کند ما در این جبهه ها پیر مردانی همچون حبیب بن مظاهر ها جوانانی چون منزله نوجوانی همچون قاسم دلاورانی همچون علی اکبر و ابالفضل که از همه هستی خود گذشته اند و به دیار عاشقان آمده اند در صورتی که همه این برادران درس دارند زن و بچه دارند کار دارند .
یا تازه داماد هستند ولی به عشق حسین و عشق خداوند از همه چیز خود دست کشیده اند و روی به این دیار عاشقان کرده اند . پس ای امت حزب ا... ای دوستان همسایگان آشنایان و فامیل به ندای « هل من ناصر ینصرونی » امام امت این پیر جماران پاسخ دهید و به جبهه بیاید تا زودتر کار تمام شود.
، نکند خدای نکرده زبانم لال همچون مردم کوفه به ندای امام حسین جواب ندادند و عرصه میدان را خالی کردن ما هم چنین کنیم ما در ورطه امتحان هستیم امید است که همه ما انشاءا... از این امتحان پیروزمندانه خارج شویم پس ای پد رو مادر من اگر خداوند نظر لطفی کرد به من گناه کار ،توفیق شهادت نصیبم می شد نباشد که در حضور مردم گریه کنی که دشمنان خوشحال شوند از ندای مادرم می خواهم هچون زینب صبور باشی و همچون پیام تمام شهدا را به گوش جهانیان برسانی و اما ای پدر عزیز صبور من از تو نیز می خواهم که مانند دیگر پدران شهدا صبر را پیشه خود کنی و در هر زمینه که می توانی به اسلام خدمت کنی مبادا در این راه لحظه درنگ کنید و برادرانم محمد رضا حمید رضا سلیمان حسین مریم محسن و دوستانم نادر محمود داود علیرضا محمد رضا سلیم سلاح من را نگذارید به زمین بخورد و در پایان همانطور که حدیث حضرت محمد (ص) هست می گوید اللهم لا تکونی الی نفسک طرفط عین ابدا . خداوندا لحظه مرا به خودم وامگذار حتی به اندازه یک چشم به هم زدن . و از مادرم، پدرم و دوستان و آشنایان می خواهم چنانچه بدی از من دیده اند. به گل روی حسین (ع) حلال کنند.
و سلام
التماس دعا دارم از همه شما
می روم مادر که اینک کربلا می خواندم
از دیار دور یاری آشنا می خواندم
مهلتی نیست مادر الوداع
از دیار دور یاری آشنا می خواندم
مهلتی نیست مادر الوداع
منبع: برگرفته از اسنادشهید درمخزن اداره کل شهرستانهای استان تهران
نظر شما