تا به خلوتگه خورشید
چهارشنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۶ ساعت ۱۵:۰۱
طبق معمول وهر چند روز یکبار ، پارچه های سفید چلوار را روی میز کارش پهن می کردوقلم مووقوطیهای رنگش را بر می داشت واز هیچ وبا دست خالی تابلویی زیبا با حاشیه ای مزین، خلق می کرد.
به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: شهید مجید جليليان نوزدهم مهر 1344 ،در محله سرسبیل تهران چشم به جهان گشود. دانش آموز سوم متوسطه در رشته انساني بود.با پیروزی انقلاب اسلامی به طور مداوم به مسجد می رفت وعلاده بر شرکت در مناسک وآیین های مذهبی اندک اندک به انجام کارهای فرهنگی وهنری روی آورد.
در هفدهمین سال سبز زندگی اش از سنگر مدرسه پا به سنگر بزرگ مقدس جبهه های نبر د گذاشت وبه عنوان معلم ومبلغ در خدمت سپاهیان اسلام درآمد.
دردسته یکم تیپ عمار از گردان عمار پایگاه مالک اشتر ، علاوه بر کارهای فوق در بخش تدارکات به کار مشغول بود.دوسال در رویارویی با دشمن شرکت فعال داشت ودر یکی از این نبردها ، از ناحیه کتف آسیب سختی دید.
در اواخر سال 1364 در عملیات والفجر 4 در حال نبرد با نیروهای متجاوز بعثی مفقودالاثر شدوخانواده اوبرای همیشه چشم انتظارش باقی ماندند.
در هفدهمین سال سبز زندگی اش از سنگر مدرسه پا به سنگر بزرگ مقدس جبهه های نبر د گذاشت وبه عنوان معلم ومبلغ در خدمت سپاهیان اسلام درآمد.
دردسته یکم تیپ عمار از گردان عمار پایگاه مالک اشتر ، علاوه بر کارهای فوق در بخش تدارکات به کار مشغول بود.دوسال در رویارویی با دشمن شرکت فعال داشت ودر یکی از این نبردها ، از ناحیه کتف آسیب سختی دید.
در اواخر سال 1364 در عملیات والفجر 4 در حال نبرد با نیروهای متجاوز بعثی مفقودالاثر شدوخانواده اوبرای همیشه چشم انتظارش باقی ماندند.
به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. پانزدهم آبان 1362با سمت نيروي واحد تدار كات و تبليغات در پنجو ن عراق به شهادت رسيد. تا كنون اثري از پيكرش به دست نيامده است.
طبق معمول وهر چند روز یکبار ، پارچه های سفید چلوار را روی میز کارش پهن می کردوقلم مو وقوطیهای رنگش را بر می داشت واز هیچ وبا دست خالی تابلویی زیبا با حاشیه ای مزین، خلق می کرد.
خاطره ای کوتاه از شهید:
عادت همیشگی مجید این بود : کارکردن با کمترین امکانات در کوتاهترین زمان.طبق معمول وهر چند روز یکبار ، پارچه های سفید چلوار را روی میز کارش پهن می کردوقلم مو وقوطیهای رنگش را بر می داشت واز هیچ وبا دست خالی تابلویی زیبا با حاشیه ای مزین، خلق می کرد.
این روزها مجید در تدارک برنامه ی خاصی بود.عملیات والفجر 4 به زودی آغاز می شد.قرار گاه سرشار از شور ونشاط ، هیاهو بود.مجید تابلوها را درسرتاسر قرار گاه نصب کرده بود.گروه سرودش هم دوروز یک بار دور هم جمع می شدند وتصنیف های شور انگیز حماسی، تمرین می کردند.مسئولیت روح بخش دعای کمیل وبرنامه های دیگر آن شب روحانی هم بر عهده او بود.
همه بچه ها ، قدر وجود پر برکتش را می دانستند. ازروزی که پا به جبهه گذاشته بود به طرف فعالیتهای فرهنگی وتبلیغات تمایل پیدا کرده بود.اما وقتی که لازم بود تمام فعالیتها را بر زمین می گذاشت ودر کسوت یک تدارکات چی سخت کوش ورزمنده ای خستگی ناپذیر وارد میدان می شد.
همه بچه ها ، قدر وجود پر برکتش را می دانستند. ازروزی که پا به جبهه گذاشته بود به طرف فعالیتهای فرهنگی وتبلیغات تمایل پیدا کرده بود.اما وقتی که لازم بود تمام فعالیتها را بر زمین می گذاشت ودر کسوت یک تدارکات چی سخت کوش ورزمنده ای خستگی ناپذیر وارد میدان می شد.
آن شب حس وحال عجیبی داشت که با تمام این دوسال خدمتش در جبهه فرق می کرد.
تمام ذرات وجودش آنقدر سبک شده بود که حس می کردالان است که به آسمان پرواز کند.حس می کرد با اشاره آرام دست هایش ، درباغ بزرگ وزیبای سرشار ازآرامش ورضایت خداوندی باز می شود.او از عشق ومعنویت پر شده بود.گویی بازتاب حالی که بر اثر فعالیتهایش در دیگران ایجاد می کرد به خودش برگشته بود.
یک هفته بعد این خبر در بین دوستان وآشنایان دهان به دهان گشت :"مجید جلیلیان مفقودالاثر شده است"
منبع: برگرفته از اسنادشهید درمخزن اداره کل شهرستانهای استان تهران
تمام ذرات وجودش آنقدر سبک شده بود که حس می کردالان است که به آسمان پرواز کند.حس می کرد با اشاره آرام دست هایش ، درباغ بزرگ وزیبای سرشار ازآرامش ورضایت خداوندی باز می شود.او از عشق ومعنویت پر شده بود.گویی بازتاب حالی که بر اثر فعالیتهایش در دیگران ایجاد می کرد به خودش برگشته بود.
یک هفته بعد این خبر در بین دوستان وآشنایان دهان به دهان گشت :"مجید جلیلیان مفقودالاثر شده است"
منبع: برگرفته از اسنادشهید درمخزن اداره کل شهرستانهای استان تهران
نظر شما