او می رود تا بارفتنش به رسولش یاری رساند
ولادت: بیست وهشتم اسفند سال 1344
شهادت: سی ویکم اردیبهشت سال1365
فرازهایی از وصیت نامه اینجانب قاسم احمدی
بسم الله الرحمن الرحیم
الذین امنو و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عند الله و اولئک هم الفائزون .
آنانکه ایمان آوردند و از وطن هجرت کردند و در راه خدا با مال و جانشان جهاد کردند آنها را مقام بلندی است در نزد خدا و آنان با مخصوص رستگاران و سعادتمندان در عالمند
سوره توبه آیه 20
به نام خدا ، خدای یگانه به نام همان ، خدائی که روزی پیکر بی جانم را جان بخشید و با الطاف خویش مرا به این سن رساند.
و حالیکه هنگام یاری فرزند بر حق رسولش رسیده است میروم تا او را یاری کنم و بقولی میروم که ماندن گندیدن است و رفتنم شدن .
در این زمان ماندن ننگ است و ننگی ابدی است چون زمان آن رسیده است که هر فرد مسلمانی که قادر به رفتن برای کمک به جبهه است باید برود تا ظلم را از جهان بر کنند.
قبل از نوشتن وصیت نامه ام در حال راز و نیاز با خدای خودم بودم و از او خواستم مرگم را در راه حق قرار دهد نه باطل و حال به آرزویم رسیده ام رفته ام تا با نور باز گردم . رفته ام تا با حق و حقیقت جاودانه شوم وصیت میکنم هنگامیکه جسم بی روحم را به خاک میسپارید چشمانم را باز بگذارید تا نظاره گر جنایات مستکبران و استعمارگران غرب و شرق باشم . دهانم را مبندید که دشمنان اسلام امپریالیسیم شرق و غرب بدانند که تا آخرین لحظه حیاتم فریاد بر آورده ام مرگ بر آمریکا و مرگ بر شوروی و مرگ بر اسرائیل خون آشام .
تنها وصیتی که به امت اسلامی ایران دارم اینست که شما را به جان مهدی و شما را به جان رسول خدا ( ص ) امام را لحظه ای تنها نگذارید.
لحظه ای از وجودشان غافل نباشید . امام را با تمام وجود دوست داشته باشید از ته دل برای طول عمر ایشان دعا کنید و از خدای متعال سعادت رزمندگان اسلام را بخواهید به امید پیروزی حق بر باطل
خدمت پدر عزیزم
سلام بر تو ای پدر خوبم ، سلام بر تو ای سر منشاء حیاتم . این آخرین سلام من نزد شما است ، دیگر مرا نخواهید دید . دیگر صدایم را نمیشنوید دیگر نیستم تا شما را یاری دهم و دستگیرتان باشم ولی با همه اینها از خداوند برای شما صبر و استقامت میخواهم.
از مرگم گریان نشوید چون مرگ در راه حق سر آغاز زندگی ابدی است .
در نظر بیاورید صحنه کربلا را و روز عاشورا را مگر من از پاره تن سالار شهیدان حسین ( ع ) عزیزتر بودم نزد خدا و شما .
مگر خون من از خون نوزاد شیر خوار حسین ( ع ) رنگین تر بود سید الشهدا با تمام وجود پاره جانش را تقدیم خدا کرد.
حال شما هم مرا به صاحب اصلیم باز گردانده اید امانتی بوده ام نزد شما چند صباحی با هم زیستیم ولی اکنون خداوند امانت خود را میخواهد و شما چه بخواهید و چه نخواهید باید این امانت را به صاحبش میدادید که داده اید . ایمان داشته باشید. پدر جانم اگر چند روزی بیشتر در این دنیا بودم چه نصیبم میشد. جز اینکه نعمتهای خدا را زایل کنم .
جز اینکه کوله بار گناهانم را سنگین تر کنم .
جز اینکه از خدایم دورتر شوم پس بخندید و شاد باشید که مرا با دل خوش و روئی باز به صاحبش بسپارید.
پدر جان بار گناهان این چند وقت طاقتم را بریده است . قلبم سیاه تر از رویم شده بود . رفته ام تا سبوحانه رنج را بر قلبم کشم و آنرا جلا بخشم . به روز قیامت معتقد باشید و خدا را بیاد داشته باشید.
خدمت مادر گرامیم
سلام ای مادرم ، سلام بر تو که از شیره جان خود سیر آبم کردی
سلام بر تو
عشقت نه سر سریست که از سر بدر شود.
مهرت نه عارفیست که جای دیگر شود
عشق تو در درونم و مهر تو در دلم
با شیر اندرون شد و با جان بدر شود
آری مادر خوبم سلام ، در این هنگام که میان شما نیستم ، هرگز غم دوریم را نخورید غم پست فطرتیهای منافقان و صدامیان را بخورید که اصلحه هایشان را بقلب تپنده اسلام هدف رفته اند.
مادر جان اکنون که رفته ام از شما میخواهم روزی که بر مزارم پا می نهید با لباس سفید بیائید که مردم نگویند مرده ام . با لباس سفید به کنارم آئید تا دشمنان مپندارند روز عزابم رسیده .
با همان لباس که میخواستید در روز دامادیم بپوشید بر مزارم آئید که یاد آنروز که آروزی هر مادری است در خاطرتان زنده شود و هنگامیکه بر سر قبرم رسیدید استوار باشید چون شیر زن کربلا حضرت زینب ( ص ) و زاریتان را بگذارید برای خلوت شب ، همین و بس ای مادر مهربانم مرا ببخش که زحماتتان را جبران نکردم . مرا ببخش که تنها یتان گذاشتم .
منبع:برگرفته از وصیت نامه شهید درمخزن اداره کل شهرستانهای استان تهران