مادر اکنون روح من در آسمانها ست و بسوی بهشت پیش میرود
شهید اکبر سیف در تاریخ21/9/ 1344 در تهران دیده به
جهان گشود. او دوران کودکی را سپری کرد و به مدرسه رفت او شاگرد زرنگ و تیز هوشی
بود و او کلاس دوم دبستان بود که پدر را از دست داد و خیلی با سختی بزرگ شد و مادر
برای بزرگ کردن او و دو خواهرش خیلی زحمت کشید. او پله های ترقی را یکی یکی پشت سر
گذاشت تا اینکه جنگ شروع شد و کم کم درس را رها کرد و عضو بسیج شد و فعالیت خود را
از آنجا شروع کرد و از مادر خواست تا به جبهه برود و مادر گفت که تو سرپرست من و
خواهرانت هستی و او گفت من وظیفه دارم برای حفظ ناموس و میهن به جبهه بروم از این
رو راهی جبهه های جنگ شد و او مدت زیادی را در جبهه های جنگ خدمت کرد تا اینکه در
سال 1362 در فکه به درجه رفیع شهادت رسید.
وی وصیت نامه اش را اینگونه نوشته است:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم جعنی من جندک فان جندک هم الغالبون و جعنی من
حزبک فان حزبک هم المفلهون و جعنی من اولائک فان اولیائک لا خوف علیهم و لا هم
یهزنون.
خدمت مادر عزیزم سلام عرض میکنم امیدوارم که حالت
خوب باشد تا بتوانم چند لحظه ای با تو درد و دل کنیم مادرم امیدوارم که مرا حلال
کرده باشی. مادرم من به راهی قدم نهاده بودم که اگر می کشتم پیروز و اگر هم که
کشته میشدم باز هم پیروز بودم. ولی اکنون که افتخار شهادت نصیبم گشت نمی دانی چقدر
خوشحالم و به خود مغرورم آری بخود مغرورم
زیرا که در پیشگاه باری تعالی رو سپید گشته ام و توانستم تا آخرین قطره خون
خویش از حریم اسلام دفاع کنم . ولی ای خدا من سزاوار این همه پاداش نبودم. و تو ای
مادرم ای کسی که لحظه به لحظه در فکرت بودم و چه شبها که برای سرگذشت دشوارت اشک
نریختم. مادرم تو نیز باید خوشحال باشی خوشحال باشی از این که توانستی امانتی که
خدا بهت داده بود با کمال میل در راه قرآن و دینش فدا کنی. و خوشحال باشی از این
که اکبرت را همچون علی اکبر حسین با دست خویش در راه خدا به میدان کارزار فرستادی
و باید بگویم که ای مادر اجرت با خداوند رحمان است.
مامان از قول من مهری و آذر و داداش نعمت را ببوس و
باید بمن قول بدی که خصومتی را که با داداش جعفر و عزیز داری برطرف کنی و علی هم
که اگر خواست به خانه برگردد او را با کمال میل و با آغوش باز بپذیری زیرا که او
هم جز شما کسی را در این دنیا ندارد و در این مدت طعم شکست و بدبختی را بقدر کافی
چشیده و بهش یک فرصت دیگر بده. و به آنها بگو که اکبر شما عزیزان را دوست داشت و
امیدوارم که در آخرت از خجالتتان بدر آید و نزد خداوند رحمان شفیعتان باشم.
مادر اکنون روح من در آسمانها ست و بسوی یهشت پیش میرود.
بسوی بهشتی که در آن ائمه معصومین و مومنان خالص خدا و درجایی که جویهای آب زلال ودرختان
میوه است پیش می رود.
شجاع جان من در راهم میهمان نمی خواهی تا باز مثل
گذشته ها با هم باشیم و آن خنده های مستانه را بار دیگر از دل پر دردت بشنوم می
آیم تا باز در بر هم دیده بر هم نهیم و صبح گاهان با یکدیگر دیده بگشاییم و با هم
بر این دنیای پست و کثیف که جایگاه شیطان است بخندیم مادرم ولی چقدر دوست داشتم که
تو هم با من بودی چون هیچ جا بدون شما به من مزه نمی دهد مامان یادت هست که بدون
شما خانه هیچ کس نمی رفتم تازه مدرسه هم که می رفتم ثانیه شماری می کردم تا باز
پیش تو برگردم و چه شبها نبود که به فکر این که نکند خدایی نکرده روزی روزگاری شما
طوری شود در فکرت نباشم و گونه هایم را خیس نکرده باشم و تو ای خواهرم می دانم
برایت برادر خوبی نبودم ولی این را بدان که خیلی دوستت دارم و از تو می خواهم که
تحصیلاتت را تمام کنی و فرد مفیدی برای جامعه ات باشی.
ما که تا نزدیکی های کربلا پیش رفتیم ولی خدا سعادت
دیدن قبر ابا عبد الله را نصیبم نکرد و به امید اینکه هر چه زودتر راه کربلا باز
شود و بجای من شما آن را زیارت کنید. بخدا دوست ندارم دست از نوشتن بردارم ولی
هرچه می نویسم نمی توانم علاقه ام را نسبت به شما ابراز کنم. داداش نعمت من خیلی
شما را دوست داشتم چون واقعا" حق برادری را در من تمام کردی و ازت برای
کارهائی که در حقم کردی و رفتارهای خوبی که با هم داشتیم تشکر می کنم و سفارش من
به شما ها این است که امام را دعا کنید برای سپاهیان اسلام دعا کنید برای بهبودی
مجروهین جنگ دعا کنید باشد که خدا قبول کند این دعا ها را.
مامان امشب شب حمله ست نمی دانی چه شبی است شبی است
که هر کس به معبود خویش می اندیشد. نوحه و صدای گریه از یک سو و دعای توسل از سوی
دیگر قلبهای سیاه ما را صیقل می دهد و به خدا نزدیکتر می کند.
در پایان از شما خواهش می کنم که برای من ناراحت
نباشید بلکه من باید ناراحت شما باشم که چرا اینجا پهلوی من نیستید چون در آخر هر
کس باید بمیرد پس چه بهتر که در راه خدا جان دهد و شهیدش نامند.
مادر- مهری- آذر داداش نعمت برای همیشه از شما
خداحافظی می کنم و مادرم را اول بخدا و بعد بشما می سپارم و از فرسنگ ها راه دور و
از پشت خاکریز روی تک تکتان را می بوسم خدا یار و نگهدار همگیتان باشد مامان جان
خداحافظ مادرم- عشق من- روح من- قلب من وجود من خدانگهدارت به امید پیروزی حق علیه
باطل وصیت نامه اکبر سیف تاریخ 16/11/61
من طلبی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی اجنی و
من اجنی عشقنی و من عشقنی عشقته و عشقته قتلته و من قتلته فعلی دینه و من علی دینه
فانا دینه
آنکس که مرا طلب کند می یابد مرا آنکس که مرا یافت
می شناسد مرا آنکس که مرا شناخت دوستم میدارد آنکس که دوستم داشت بمن عشق میورزد
آنکس که بمن عشق ورزید من نیز باو عشق میورزم آنکس که به او عشق ورزیدم میکشم او
را و آنکس که من او را بکشم خونبهایش بر من واجب است و آنکس که خونبهایش بر من
واجب است پس من خودم خون بهایش هستم.
روحش شاد
منبع:برگرفته از وصیت نامه شهید