همسر شهید مدافع وطن: آقامجید "مقام شهادت" را از روضههای اهل بیت طلب کرد
نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: آرزوی همیشگی انسانها، دنیایی سراسر صلح و آرامش بوده است. نیروی انتظامی نیاز یک جامعهِ آرمانی است و همهِ اندیشمندان اجتماعی بر ضرورت وجود چنین نیرویی در تمام جوامع تاکید دارند. نیرویی که با اقتدار در برابر اخلالگران نظم و امنیت ایستاده و تیشه بر ریشههای ظلم و فساد می کوبد تا ارمغان آور آرامش و عدالت باشد. امنیت، اعتماد، سلامت، پویایی و نشاط ثمرهِ حضور نیروی انتظامی در جامعه است. آرامش و آسایش امروز ایران اسلامی مرهون خون پاک شهدای هشت سال دفاع مقدس و همچنین شهدایی است که برای امنیت و سربلندی این کشور شربت شهادت نوشیدند.
متن زیر ماحصل گفتگو با همسر شهید مدافع وطن «مجید خدابندهلو» است که برای شناسایی بیشتر با شخصیت شهید تقدیم علامندان میشود.
نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: لطفاً خودتان را برای خوانندگان نوید شاهد معرفی بفرمایید.
محمدزاده: اینجانب سهیلا محمدزاده، ششم شهریورماه سال 1371 در استان تهران به دنیا آمدم. تحصیلاتم را تا پایان دوره متوسطه ادامه دادم و دیپلم گرفتم. در سال 1389 با شهید مجید خدابندهلو ازدواج کردم که ثمره این ازدواج 2 فرزند به نامهای سوگند 8ساله و سهیل 4ساله است که البته آقاسهیل هفت ماه بعد از شهادت همسرم به دنیا آمد. در حال حاضر خانهدار هستم.
نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: شهید مجید خدابندهلو را معرفی بفرمایید.
محمدزاده: مجید خدابندهلو در سال 1365 در شهرستان اسلامشهر از توابع شهرستانهای استان تهران به دنیا آمد. تحصیلاتش را تا مقطع کاردانی در رشته تربیت بدنی ادامه داد و سپس در سال 1387 وارد کادر نیروی انتظامی استان تهران گشت و در شهرستان بهارستان سکونت میکرد.
نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: لطفاً از زندگیتان با شهید بگویید.
محمدزاده: عمق رابطهمان خیلی زیاد بود. بیشتر از آنکه زن و شوهر باشیم، رفیق بودیم. خیلیها به رابطه ما غبطه میخوردند. تمام مشکلاتمان را به کمک هم حل میکردیم. راز مخفی بینمان وجود نداشت. حس میکردم در دنیا مشکلی نیست که مجید نتواند حلش کند. برایم مثل یک تکیهگاه محکم بود.
آقامجید شخصیت محکم، قوی و خانواده دوست داشت، هیچ وقت دنبال زرق و برق دنیا نبود. عصای دست مادرش بود. چون پدرش فوت کرده بود، نمیخواست مادرش احساس تنهایی بکند. در ریزترین مسائل، کمکحال خانوادهاش بود. از هیچ کاری دریغ نمیکرد. وقتی مادرش چشمهایش را عمل کرده بود، مجید به خانه مادرش میرفت و کارهای مادرش را انجام میداد. معتقد بود هر چه در زندگی دارد از ائمه علیهم السلام است. این عقیده را از مجالسی که هر هفته شرکت میکرد بـه دسـت آوردهبـود. به حسینیهها و مساجد و پایگاههای بسیج رفتوآمـد زیـادی داشت. برآوردهشدن آرزوی شهادتش را هم در همان روضهها طلب کرده بود.
نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: شخصیت و منش شهید را برایمان بیان کنید.
محمدزاده: دنیا در نظرش بیارزشتر از آن بود که از چیزی ناراحت شود. انگار نمیتوانست باور کند غمی در دنیا باشد که انسان به خاطرش ناراحت شود. در هر جمعی که مینشست، دل همه را شاد میکرد. شوخ طبع بود و یک لحظه آرام نمینشست. با شوخیهایش همه اعضای خانواده را سرحال میآورد. هر وقت میدید کسی ناراحت است سراغش میرفت و میگفت: «چرا ناراحتی؟ دنیا دو روزه!» در همین یک جملهاش هزاران حرف بود.
یکی از اقوام نزدیکمان همسرش را در سانحه تصادف از دست داده بود و یک دختر همسن و سال سوگند داشت. مجید خیلی روی دل شکستن و اشک یتیم حساس بود، هیچ وقت فراموش نمیکنم وقتی که میخواستیم به منزل این اقواممان برویم به سوگند میگفت: پیش این دختر فامیل بغل من نیا، اگه دل دختر یتیم بلرزه و بگه ای کاش منم بابا داشتم، عرش خدا هم میلرزه.
رفتارهای سوگند که یادم میآمد، قلبم فشرده میشد. خیلی به پدرش وابسته بود. گاهی که مجید اداره میماند و خانه نمیآمد سوگند به او تلفن میزد و میگفت: «بابا دخترت دلش برایت تنگ شده است؟ کی برگردی خونه!» این صحنه از روبهروی چشمم میگذشت و نمیتوانستم خودم را راضی کنم. برای دختر کوچکمان بیپدری ضربه سنگینی بود. دیگر طاقت نیاوردم. گفتم: «خدای نکرده اگر شهید بشی من چیکار کنم؟ ما رو به کی میخوای بسپاری؟» سکوت کرد و لبخند زد و آرام گفت: «به خدا!»
به نظر من آن چیزی که مجید را به مقام شهادت رساند، عشق و ارادتش به اهل بیت (ع) و خصوصاً امام حسین (ع) بود. همسرم با برادرم خیلی صمیمی بودند. قرار گذاشتند اربعین 96 با هم به کربلا بروند. مجید در خیالش برای این سفر رؤیاها بافته بود.
نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: شهید چگونه وارد کادر نیروی انتظامی شد و از عشق و علاقه شهید به کار در ناجا بفرمایید.
محمدزاده: شهید خدابندهلو هفدهم اسفندماه سال 1387 وارد نیروی انتظامی تهران شد. ایشان از کارکنان کلانتری 210 پایانه شرق تهران بود.
شغلش را خیلی دوست داشت، حتی بعضی از اوقات که نیمه شب به منزل میآمد و گوشیش زنگ میخورد دوباره باید به محل کارش میرفت، من خیلی ناراحت می شدم که مجید میگفت: این شغلمه من خودم انتخاب کردم، خداروشکر میکنم توی این لباسم و نان حلال برای خانوادهام میآورم.
نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: آخرین مأموریتی که منجر به شهادت ایشان شد را تعریف کنید.
محمدزاده: آقامجید قرار بود نیمه دوم نوروز 96، تأمین امنیت شهروندان در این ایام را به عهده بگیرد که شب دوازدهم فروردین 96 در جریان عملیات تعقیب یک خودروی مشکوک، دچار سانحه شد و به شهادت رسید.
نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: زمانی كه خبر شهادت را شنيديد چه كرديد؟
محمدزاده: زمانی که خبر شهادت همسرم را شنیدم، انگار دنیا روی سرم خراب شد. ولی وقتی یاد حرفهای آقامجید قبل از شهادت افتادم که همیشه دوست داشت با شهادت از ما جدا شود و اینک که به آرزویش رسیده است، به من آرامش میداد همیشه به من توصیه میکرد؛ صبر پیشه کنم و به خدا توکل کنم.
نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: شما به عنوان خانواده معظم شهدا، چگونه راه شهدا را ادامه میدهید؟
محمدزاده: ابتدا سعی میکنم، راه و منش شهدا را سرلوحه زندگیم قرار بدهم. وصیتنامه شهدا که توصیههای فراوان دارد را بخوانم و به آن عمل کنم و پشتیبان ولایت فقیه باشیم.
کلام آخر
محمدزاده: همه مدیون شهدای هشت سال دفاع مقدس، مدافعین حرم، شهدای مظلوم نیروی انتظامی و شهدای ترور خواهیم بود. به امید خدا ادامه دهندهی راه شهدا هستیم و پیرو ولایت هستیم تا اینکه زندگیمان ختم به شهادت شود.
گفتگو از سعیده نجاتی