چهارشنبه, ۲۸ آبان ۱۳۹۹ ساعت ۱۶:۰۳
نوید شاهد - از شهید "علی بدری ایده‌لو" روایت شده است: «چهار ساعت وقت داشت. تا وسایلش را آماده کند. از هشترود تا راه آهن دو ساعتی راه بود. مادرش در آماده کردن ساکش کمکش کرد، شهید علی بدری از زیر کتاب قرآن و آب گذشت و به راه افتاد..» ادامه این ماجرا را در نوید شاهد بخوانید.
بدرقه تا شهادت

به گزارش نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران: شهید علی بدری ایده‌لو یادگار «اسد» دهم مرداد ماه سال 1347 در روستای هشترود به دنیا آمد. تحصیلاتش تا دوره ابتدایی بود که وارد بسیج محل شد. بعد به خدمت سربازی در سپاه پاسداران درآمد و از طریق سپاه به جبهه اعزام گشت. سرانجام در روز دهم آبان ماه سال 1366 در منطقه شلمچه به فیض شهادت رسید.

روایتی خواندنی از شهید

به ساعت حرکت قطار نگاه کرد و با خودش گفت:

- هنوز چهار ساعت وقت دارم.

چهار ساعت وقت داشت. تا وسایلش را آماده کند. از هشترود تا راه آهن دو ساعتی راه بود. مادرش در آماده کردن ساکش کمکش کرد. مرتب با خودش حرف میزد. علی از مادرش پرسید:

- راستی نمی دانی چرا من از دهم هر ماه بیشتر خوشم میاد؟ مادرش خندید و گفت:

- خب معلومه، تو روز دهم به دنیا آمدی. و على شانه مادرش را بوسید و هر دو خندیدند.

شهید علی بدری از زیر کتاب قرآن و آب گذشت و به راه افتاد. در راه به همه چیز فکر می کرد. به خودش به دوستانش و به حجله‌های شهیدان. هر چند روز یک بار، حجله‌ای را بر در خانه ای میدید. هر از گاه به تشییع جنازه شهیدان یکی از همسایگان می رفت.

دسته گل های زیبا و پرچم هایی که شهادت را تبریک می‌گفتند. روز جمعه ای بود که با مادرش به گلزار شهدای پاکدشت رفته بود. علی بدری با مادرش رفته بود تا یاد دوستانش را گرامی بدارد. قدم می زد و به سنگ نوشته ها نگاه می کرد. شهید...

بمانند ابر بهاری اشک می ریخت. مادرش تا این حد گریه علی را ندیده بود. دستان پسرش را گرفت و او را دلداری داد. از امام حسین(ع) و شهادت او گفت. علی که تقریبا آرام شده بود دست مادر را بوسید و گفت:

- مادر جون وقتی رفتم به جبهه و شهید شدم، منوهمین جا کنار دوستانم تو پاکدشت دفن کنید.

اشک از چشمان مادرش سرازیر شد. روز دهم مهر ماه سال 1366 بود که علی بدری به آرزویش رسید.

منبع: مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده