نوید شاهد | فرهنگ ایثار و شهادت

دست والدینش را بوسید و گفت؛

دست والدینش را بوسید و گفت؛ "برایم دعا کنید"

فرزند شهید تعریف می‌کند: «زمان سربازی رفتنش فرا رسید و تصمیم گرفت به خدمت مقدس سربازی برود. پدرم زمانی که می‌خواست به سربازی برود از پدر و مادرش اجازه گرفت و دست آنان را بوسید و گفت: "شما بزرگ من هستید، برایم دعا کنید."»
پسرم محمد می‌دانست که شهید می‌شود

پسرم محمد می‌دانست که شهید می‌شود

مادر شهید تعریف می‌کند: «جوان با احساس و مهربانی بود. پسرم محمد هر زمان که صحبت از جبهه و جنگ می‌شد با اطمینان قلبی می‌گفت: "من شهید می‌شوم" و سرانجام به آرزوی دیرینه‌اش رسید و ...»
شهیدی که از هیچ فرصتی برای کمک به دیگران دریغ نمی‌کرد

شهیدی که از هیچ فرصتی برای کمک به دیگران دریغ نمی‌کرد

فرزند شهید تعریف می‌کند: «در بین مسیر، مسافری بود که در مقدار کرایه با راننده به توافق نرسیده بود و راننده می‌خواست مسافر را بین راه پیاده کند. شهید با راننده صحبت می‌کند و به او می‌گوید شما نباید این بنده خدا را بخاطر کرایه پیاده کنید. پدرم واسطه آن مسافر شد و ...»