آخرین اخبار:
کد خبر : ۵۹۷۶۴۶
۱۰:۲۵

۱۴۰۴/۰۵/۱۹
گفت‌وگو/

تمام این دلتنگی‌ها فدای دل حضرت زینب (س)

به مناسبت سالروز گرامیداشت شهدای مدافع محرم نوید شاهد آذربایجان شرقی پای دلتنگی همسر شهید «محرم علیپور» نشست. او می‌گوید: «بعضی وقت‌ها دلم برای حرف زدن‌هایش، برای خنده‌هایش، برای صدا کردن‌هایش تنگ می‌شود. اما از خانم حضرت زینب(س) خجالت می‌کشم که بگویم کاش الان کنارم بود. تمام این دلتنگی‌ها فدای دل حضرت زینب (س)، دل من چه کاره است.»


به گزارش نوید شاهد آذربایجان شرقی، شهید مدافع حرم، محرم علی‌پور سوم خرداد ۱۳۵۶، در روستای قراجه محمد از توابع شهرستان مرند به دنیا آمد. پدرس قاسم نام داشت. تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی ارشد رشته مدیریت به پایان رساند. در سال ۱۳۸۰ ازدواج کرد و صاحب دو فرزند پسر به نام‌های یاسر و میثم شد. او در تاریخ هفتم اردیبهشت ۱۳۹۳، در مبارزه با پیروان اسلام آمریکایی به منظور دفاع از حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) به مقام شهادت نائل آمد و در مزار شهدای زادگاه پدری‌اش در قراجه محمد به خاک سپرده شد. وی اولین شهید مدافع حرم شهرستان مرند است.

مصاحبه

علیپور اولین شهید مدافع حرم روستای خودشان بود. این روستا در دفاع مقدس نیز شهدایی را تقدیم انقلاب کرده بود. اما حال و هوای قراجه‌محمد پیش از شهادت محرم حال و هوایی دیگر بود و حرف‌هایی از چرایی حضور مدافعان حرم در سوریه و عراق بین مردم زمزمه می‌شد. محرم رفت تا به همه ثابت کند که دفاع از اسلام نه حد می‌شناسد و نه مرز، رفت تا بگوید مدافع حرم عمه سادات شدن لیاقت می‌خواهد. با شهادت محرم، بسیاری از اهالی روستا می‌خواهند مدافع حرم شوند و اینگونه شد که شهید محرم علیپور طلائیه‌دار جوانان روستا شد.

همکلامی با «فاطمه هنرور» همسر شهید مدافع‌حرم «محرم علیپور» شنیدنی است. همسر شهیدی که آرزو دارد فرزندانش ادامه‌دهنده راه همسر شهیدش باشند و مدافع حریم اهل‌بیت شوند.

 

الگوی اول زندگی مشترکمان حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س)‌  بود

ما در یک روستا زندگی می‌کردیم؛ از آنجایی که محل زندگی‌مان کوچک بود، همدیگر را از قبل می‌شناختیم. واسطه و معرف ما شوهر دختردایی‌ام بود. من متولد اول مهر ماه ۱۳۶۰ هستم و همسرم متولد ۳اردیبهشت ۱۳۵۰. من و محرم در سال ۱۳۸۰عقد کردیم، آن زمان محرم پاسدار بود و در تیپ امام زمان (عج) شبستر خدمت می‌کرد. قرار شد بعد از اتمام دوره‌های خدمتی‌اش در شیراز و اصفهان عروسی کنیم، به همین دلیل بعد از یک سال و شش ماه زندگی مشترکمان را زیر یک سقف آغاز کردیم. وقتی اولین بار با محرم همکلام شدم، به من گفت که دوست دارم همسرم با خدا باشد. نمازهایش را سر وقت بخواند و الگوی اول زندگی مشترکمان حضرت علی (ع) و حضرت فاطمه (س) باشد و ان شاءالله تمام خصوصیات این بزرگواران را در زندگی‌مان پیاده کنیم. من از سختی‌های زندگی با یک نظامی اطلاعی نداشتم، اما محرم به من گفت که خیلی صبر و تحمل داشته باشم تا بتوانم تمام مشکلات زندگی با یک نظامی را به خوبی درک کنم.

در دوران نامزدی دفتر خاطراتی داشتیم که همواره ابتدای آن را با «بسم رب‌الشهدا ...» آغاز و در هر برگ از آن دفتر خاطرات از شهادت برایم صحبت می‌کرد. در چند صفحه از آن نوشته بود: «خدایا دل فاطمه پاک است. پس دعای او را در مورد این حقیر بپذیر و شهادت را نصیبم کن.» ارادتی خاص به شهدای دفاع مقدس داشت.

قراجه‌محمد رزمندگان و دلاوران و جانبازان زیادی را در دوران دفاع مقدس راهی میدان جهاد کرد و در نهایت هم شهید «محمدتقی محمدزاده» و شهید «اسماعیل قربان‌زاده» از افتخارات روستایمان بودند. دودایی شهید محرم علیپور هم از جانبازان دوران دفاع مقدس هستند.

 

الگوی محرمِ من شهید مهدی باکری بود

از شهید مهدی باکری خیلی یاد می‌کرد و درباره او بسیار مطالعه می‌کرد و عملیات‌هایی که ایشان در آن حضور داشت را مورد تحقیق قرار می‌داد. الگوی محرمِ من در زندگی و جهادش شهید مهدی باکری بود. غبطه می‌خورد به رزمندگان دوران دفاع مقدس و می‌گفت که در حال حاضر در دورانی قرار گرفتیم که خداوند به سختی شهادت را نصیب هر کسی می‌کند. باید خیلی تلاش کرد تا به آن درجه از اخلاص و ایمان برسیم که با شهادت به دیدار خدا برویم.

من هم همیشه دعا می‌کردم به خواسته‌اش که شهادت است، برسد. خوب به یاد دارم آخرین باری که در مأموریت شرکت کرد از من خواست تا از ته دل برایشان آرزوی شهادت کنم و از ته دل از از او دل بکنم. آخر هر بار که به مأموریت می‌رفت و می‌آمد به شوخی می‌گفتم این بار هم شهید نشدی و برگشتی. محرم می‌گفت: بادمجان بم آفت ندارد. ولی من بالاخره یک روزی شهید می‌شوم. وقتی از صدا و سیما مصاحبه همسران شهدا را پخش می‌کردند به من می‌گفت از آنها یاد بگیر که چطور صحبت می‌کنند، چون در آینده شما هم همسر شهید خواهی شد. همسرم معتقد بود که این دوران مانند دفاع مقدس می‌گذرد. مبادا این روز‌ها بگذرد و دوباره حسرت بخوریم.

چهاردهم خرداد سال ۱۳۹۲ به سوریه اعزام شد، اما بعد از ۲۵ روز مجروح شد و بازگشت. چند ماهی استراحت کرد و دوباره آذر ماه عازم شد و بعد از ۷۰ روز به مرخصی آمد و برای آخرین بار راهی شد وپس از گذشت ۴۰ روز در چهارم اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۳به شدت مجروح شد و به کما رفت و سپس به شهادت رسید. محرم در روند یک عملیات در یک و نیم کیلومتری حرم حضرت زینب (س) به علت برخورد مستقیم ترکش به گلو و دست راستش به شهادت رسید.

 

دوست دارم در آینده فرزندانم شهید راه ولایت شوند

من ۱۳ سال در کنار محرم زندگی کرددم و همیشه همراهش بودم. همسرم را مردی خوش‌اخلاق، با ایمان و شوخ‌طبع دیدم که هرگز زندگی‌مان را با مسائل کاری‌اش قاطی نمی‌کرد. در منزل کمک‌حال من بود و بسیار به فقرا و نیازمندان کمک می‌کرد. یکی از شاخصه‌های اخلاقی‌اش این بود که هیچ وقت ظلم به مظلوم را نمی‌توانست تحمل کند. این ویژگی اخلاقی‌اش چه در روستا و چه در محل کارش رعایت می‌شد. همین ویژگی اخلاقی بود که رفت تا داد مظلوم را از ظالمان بگیرد. حاصل همراهی من با همسر شهیدم دو فرزند پسر به نام‌های میثم و یاسر است. میثم متولد سیزدهم  خرداد سال ۱۳۸۳است و یاسر هم متولد بیست‌وسوم بهمن ماه سال ۱۳۸۸. به عنوان همسرشهید و مادر، دوست دارم در آینده فرزندانم شهید راه ولایت شوند.

 

صد‌ها محرم فدای بی‌بی حضرت زینب (س)

یک روز متوجه شدم که به دنبال شناسنامه و کارت ملی‌اش است. دلیل کارش را پرسیدم گفت می‌خواهم بروم مأموریت شمالغرب. چون دو، سه سالی بود که در مبارزه با پژاک در این منطقه حضور داشت. گفتم چرا قبلاً لازمت نمی‌شد. گفت مأموریت است دیگر هر بار چیزی لازم است. من باور نکردم و گفتم هر کجا می‌خواهی بروی به من بگو، مانعت نمی‌شوم. وقتی این را شنید لبخندی زد و گفت می‌خواهم سوریه بروم ولی نمی‌خواهم کسی بداند. هر کسی پرسید بگو رفته‌ام شیراز. من هم گفتم خدا پشت و پناهت باشد ولی شفاعت یادت نرود. ایشان همواره از من می‌خواست زینب‌گونه رفتار کنم.

خیلی حرف‌ها شنیدم. خیلی‌ها گفتند که برای چی اجازه دادی برود؟ چرا باید تنهایی بچه‌های شهید را بزرگ کنی و از این حرف‌ها. حرف همیشگی من هم این بوده، آن حلاوتی که در ۱۳ سال زندگی با محرم چشیده‌ام با همه عمر زندگی من برابری می‌کند. من حضور معنوی شهیدم را در کنارم حس می‌کنم. این حضور دلچسب و دوست‌داشتنی است. من آن زیبایی که از لحاظ معنوی و عرفانی بعد از شهادتشان دیده‌ام را با هیچ چیز عوض نمی‌کنم. صد‌ها محرم فدای بی‌بی حضرت زینب (س) و حضرت آقا.

برخی دیگر هم هستند که جهاد شهدای مدافع حرم را با پول می‌سنجند. اینها هستند که من را اذیت می‌کنند. آخر این شهدا هدف‌هایی والاتر از این چیز‌های پوچ داشتند که راهی شدند. حال و هوای روستایمان بعد از شهادت همسرم تغییر کرد. برخی می‌گفتند که چرا رزمندگان مدافع حرم برای جنگ راهی سوریه و عراق می‌شوند و این حرف من را اذیت می‌کرد. اما بعد از شهادت محرم انگار تلنگری برایشان شده باشد و بیدار شده باشند متوجه لزوم حضور رزمندگان ما در سوریه و عراق برای دفاع از اسلام شده‌اند. در حال حاضر بسیاری از آنها مشتاقند تا حضور نظامی داشته باشند و مدافع حرم شوند. امروز آرزو و خواسته اهالی روستای ما این است که هر کدامشان مدافع حرم حضرت زینب (س) شوند. هر کسی لایق این نیست که مدافع حرم عمه سادات شود. به نظرم بهترین توصیف احوال شهدای مدافع حرم شعری است که مقام رهبری آن را زمزمه کردند:

ما سینه زدیم بی صدا باریدند

از هر چه که دم زدیم، آنها دیدند

ما مدعیان صف اول بودیم

از آخر مجلس شهدا را چیدند

 

تمام این دلتنگی‌ها فدای دل حضرت زینب (س)

بعضی وقت‌ها دلم برای حرف زدن‌هایش، برای خنده‌هایش، برای صدا کردن‌هایش تنگ می‌شود. اما از خانم حضرت زینب (س) خجالت می‌کشم که بگویم کاش الان کنارم بود. تمام این دلتنگی‌ها فدای دل حضرت زینب (س)، دل من چه کاره است. وقتی پذیرفتم یعنی اینکه پا روی همه تعلقات گذاشتم و اصلاً گلایه‌ای ندارم. چون راهی که مدافعِ حرمِ خانه‌ام رفت، صراط مستقیم بود. این روز‌ها عجیب دلتنگ حضرت زینب (س)، پرچمدار کربلا می‌شوم. بیشتر دلتنگ آزادی مردم سوریه هستم تا دلتنگ دلنوازی‌های همسرم، بیشتر دلتنگ شادی دل رهبرم هستم تا دلتنگ شاد کردن خودم توسط شهیدم. از اینکه پیش بی‌بی کمی به واسطه همسرم سربلندیم، من را خوشحال می‌کند. من به حضرت زینب (س) می‌گویم که خانم، من بهترین هدیه زندگی‌ام را به شما دادم. سپاسگزارم که آن را پذیرفتید. اما شرمنده‌ام، شرمنده از اینکه فرزندانم کوچک هستند و نمی‌توانند برای دفاع از حرم شما راهی شوند. اما قول می‌دهم طوری تربیتشان کنم که راه پدرشان را ادامه بدهند.   من بعد از شهادت همسرم با بچه‌ها به زیارت بی‌بی رفتیم و واقعاً از ته دلم خوشحالم که همسرم مدافع حرم کسی شد که پیام رسان کربلا بود و یاد و خاطره شهدای کربلا را بعد از چند قرن زنده نگه داشته است. اگر تمام خانواده‌مان را در این راه بدهیم اجازه نمی‌دهیم که عمه سادات به اسارت برود. ما شیعیان علی‌ابن‌ابیطالب هستیم. نمی‌گذاریم حرامی‌ها نگاه چپ به حرمت بکنند.

 

...کلامِ آخر 

من فکر می‌کنم بهترین کاری که می‌توانیم ما همسران شهدای مدافع حرم انجام بدهیم، این است که مدافع چادر و حجابمان باشیم. خدا را شکر می‌کنم مدافع حرم بودنِ مُحَرم هم پیش خدا و هم بندگان خدا مایه مباهات ماست و همسر شهیدِ مدافعِ حرم شدن، سعادت می‌خواهد که به خاطر لیاقت همسرم نصیبِ من شد. سعی می‌کنم که همه‌جوره آن را حفظ کنم تا همیشه یاد و خاطرش جاویدان بماند.

 

انتهای پیام/

 

 


گزارش خطا

ارسال نظر
طراحی و تولید: ایران سامانه