گفت‌و‌گو با سرباز ارتشی جانباز ۷۰ درصد «کامران مدین» به مناسبت روز ارتش

همسران جانبازان، اسطوره‌های مقاومتند

سه‌شنبه, ۲۶ فروردين ۱۴۰۴ ساعت ۰۸:۴۵
همسران جانبازان، بانوان ایثارگری هستند که سالیان متمادی با عشق، ایثار و با آرامش‌بخشی به جانبازان، به اسطوره‌های مقاومت تبدیل شده و با الگوگیری از صبر بانوی قهرمان کربلا، پای در مسیر ایثارگری همسران خویش گذاشته‌اند.


جانباز ۷۰ درصد «کامران مدین» متولد بیست و پنجم شهریور ۱۳۴۶، او فرزند اول خانواده بوده و یک خواهر و دو برادر دارد، پدرش علی اصغر نام داشت و کارگر کارخانه پنبه بود و از وضع اقتصادی متوسطی برخوردار بودند. دوره تحصیلی ابتدایی خود را در دبستان ۱۷ شهریور فعلی شهرستان کردکوی گذراند و سپس برای کمک به خانواده به کار در درب و پنجره سازی پرداخت. در هجدهم آذر ماه ۱۳۶۴، برای خدمت سربازی به ارتش پیوست، دوره آموزشی ۳ ماهه خود را در بیرجند گذراند و سپس به لشکر ۹۲ اهواز پیوست و با مسئولیت خط نگهدار ۶ ماه در جبهه‌های حق علیه باطل بوده و برای دفاع از خاک کشورش در مقابل تجاوز دشمن رشادت‌ها و فداکاری‌های فراوان از خودشان نشان داده است. در سال ۱۳۶۷ با دختر یکی از اقوام ازدواج کرد و دو فرزند (یک دختر و یک پسر) دارد. نوید شاهد گلستان به مناسبت روز ارتش گفتگویی با سرباز ارتشی جانباز ۷۰ درصد «کامران مدین» انجام داده است که تقدیم حضور علاقه مندان می‌شود. شرح این گفتگو را در ادامه بخوانید.

همسران جانبازان اسطوره‌های مقاومتند

سنگر کمین

یک شب در سال ۱۳۶۵ که در سنگر بودیم فرمانده رسته گفت: نوبت همکاری کیست؟ من جواب دادم نوبت من است. باید برای بازدید سنگر کمین شماره ۳ که کنار شهر بصره بود، می‌رفتیم سنگر کمین به عراقی‌ها خیلی نزدیک بود حدود ۷۰ متر فاصله داشتیم، اگر با کمان تیر می‌انداختند، بهم می‌رسید. وقتی به آنجا رسیدیم دیدیم سنگر کمین را با خمپاره ۶۰ زده بودند و سوراخ شده بود، تقریبا ساعت ۵/۱۰ یا ۱۱ شب و خیلی تاریک بود، من با یک سرباز دیگر برای تعمیر سنگر رفتیم. من رفتم بالا وتازه حلب‌ها را روی سقف انداخته و می‌خواستم درست بکنم که عراقی‌ها با توپ ما را نشانه مستقیم گرفتند. در آن لحظه بر اثر اصابت، موج انفجار مرا به بالا پرتاب کرد هوا خیلی گرم و شرجی بود اما من ناگهان حس سرما کردم با خودم گفتم خدایا چقدر خنک شدم، وقتی موج انفجار هر چیزی را بلند می‌کند سپس رها نمی‌کند بلکه به زمین می‌کوبد و من خیلی شدید مجروح شدم و ترکش به زیر مغزم رفت و باعث شد که از قسمت سمت چپ بدنم فلج شوم. وقتی مجروح شدم به مدت ده روز بیهوش بودم، مرا به بیمارستان شهید چمران اهواز بردند، اما در آنجا نتوانستند کاری برایم انجام دهند و بعد به بیمارستان حضرت قائم (عج) اصفهان منتقل کردند من به علت خونریزی زیاد بیهوش بودم و پلاکم نیز افتاده بود و اگر شهید می‌شدم جزء شهدای گمنام می‌شدم ولی به خواست خدا بعد از ۱۰ روز به هوش آمدم و توانستم خودم را معرفی کنم و خانواده‌ام را خبردار کردند. بعد از یک هفته درمان مرا به شهر خودم منتقل کردند. تقریبا ۱۱ ماه فلج کامل و زیر نظر دکتر مغز و اعصاب بودم سپس در سال ۱۳۷۰، سرم را عمل کردم. 

امداد‌های غیبی

البته شبیه این اتفاقات در جبهه برای من زیاد پیش آمده بود و تا مرز شهادت رفته بودم ولی به شهادت نرسیدم. من بار‌ها امداد‌های غیبی را به چشم دیدم. یک شب روی سنگر کمین نشسته بودم که ناگهان یک دسته پرنده را بالای سرم دیدم، با خودم گفتم این پرنده‌ها اینجا چه می‌کنند راه را گم کرده‌اند؟ همان لحظه دو تا خمپاره ۶۰ همزمان به سمت من می‌آمدند و در فاصله یک متری من به زمین اصابت کردند، خمپاره ۶۰ بی صدا و ناگهان منفجر می‌شود. زمانیکه دست پرنده از روی سرم می‌گذشتند ناگهان احساس کردم یکی مرا به سمت داخل سنگر هول داد و من داخل سنگر افتادم درست همان زمان خمپاره به کنار سنگر اصابت کرد و ترکش‌های آن تمام کیسه‌های خاک اطراف سنگر را پاره کرد، من سعادت نداشتم که آن شب به شهادت برسم. 
در آب‌های جزیره مجنون کوسه زیاد بود، در حال آب تنی بودم که کوسه‌ای با فاصله نیم متری پشت سرم بود و من اصلا متوجه نشده بودم و با صدای یک از همرزمانم که با فریاد به من گفت پشت سرت کوسه هست و وقتی پشتم را نگاه کردم دیدم چقدر به من نزدیک است و بلافاصله از آب خارج شدم. 
شب قبل از مجروح شدنم از نگهبانی برمی‌گشتم که دیدم خمپاره زدند یکی از همرزمانم آسیب دیده بود و روی زمین افتاده بود و همراهش بی قراری می‌کرد و می‌گفت دوستم ترکش خورده همان لحظه عراق منور زده بود همرزمم خونریزی شدید داشت و دنبال برانکار می‌گشتیم تا به بیمارستان منتقلش کنیم برانکاری که آوردند پاره بود لباسم را پاره کردم و پایش را بستم که از خونریزی جلوگیری کنم و فرم نظامی‌ام را روی برانکار بستم و مجروح را روی برانکار گذاشتیم و به بیمارستان منتقل کردند اگر آن کار را انجام نمی‌دادم او همان شب به شهادت می‌رسید اما از آنجایی که ما اجازه نداشتیم بدون فرم نظامی باشیم، اما فرمانده رسته وقتی متوجه شد و به من برای کاری که انجام داده بودم ۴۸ ساعت تشویقی دادند. 

همسران جانبازان اسطوره‌های مقاومتند


بهشت را هم بدون تو نمی‌روم 


من روز‌های و هفته‌های بسیاری وجود دارد که از اتاق بیرون نمی‌روم و می‌ترسم از این که نتوانم خودم را کنترل کنم و زمین بخورم یکبار همینطور که برای هواخوری به حیاط رفته بودم زمین خوردم و به علت برخورد با دیوار سرم و دست راستم آسیب دید. تمامی کار‌های مرا همسرم انجام می‌دهد، از آنجایی که خانواده‌ای سنتی داشتم در سال ۱۳۶۷، مادرم یک روز به من گفت برایت زن گرفتیم، گفتم: کی؟ گفت فلانی، گفتم من را با این شرایط قبول دارد؟ بعد از دیدار همدیگر همسرم مرا پذیرفت، ایشان سروره نام دارد و سید است، هر کاری بکنم نمی‌توانم زحمات ایشان را جبران کنم که من را با این همه مشکلات جسمی و روحی نگهداری می‌کند. تمام وظایف زندگی من بر عهده همسرم است از سال ۱۳۶۷ تمام کار‌های من و فرزندانم را انجام می‌دهد. در طول زندگی با سختی‌ها و تلخی‌های بسیاری مواجه شد، او همیشه می‌گوید:، چون آمادگی داشتم، پذیرفته بودم این مسیر، مسیر شهادت است، می‌خواستم هچون افرادی که این مسیر را طی کردند، جانبازانی که اعضای بدن خود را دادند من هم همراه باشم، برای همین در هیچ زمانی حتی ذره‌ای در اندیشه و افکارش عقب نشینی و ناسپاسی نکرد همیشه به من می‌گوید بهشت را هم بدون تو نمی‌روم؛ لذا ایستاده‌ام اگر چه سخت و تلخ بوده است و اگر شکستیم، باز هم ایستاده‌ایم. در اینجا می‌خواهم از تمامی همسران جانباز که گنجینه‌های های معنوی و سرمایه‌های بزرگ برای مملکت اسلامی ما هستند و نام آنان به نیکی در تاریخ ثبت خواهد شد، تشکر و قدردانی کنم چرا که همسران جانبازان، بانوان ایثارگری هستند که سالیان متمادی با عشق، ایثار و با آرامش‌بخشی به جانبازان، به اسطوره‌های مقاومت تبدیل شده و با الگوگیری از صبر بانوی قهرمان کربلا، پای در مسیر ایثارگری همسران خویش گذاشته‌اند. شما از جانبازان، در جانبازی پیشتر هستید، راه شما همان راه شهیدان و جانبازان بوده و همراهی شما به عنوان همسران جانبازان و مسئولیت پذیری شما در راستای تحکیم بنیان خانواده و تربیت فرزندان صالح وظیفه شما را در این امر سنگین‌تر می‌نماید، شما، چون کوه صبور و قابل ستایش هستید. اوج صبر، مقاومت و پایداری در شما متبلور شده است و جوانان باید از شما به عنوان سند زنده و افتخار در فراز و نشیب‌های زندگی الگو گیری کنند. 

انتهای پیام/

 

برچسب ها
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده