شهید «نجفعلی خدایی» در دوران انقلاب به جمع بیکران ملت پیوست و در بسیاری از راهپیمایی‌ها؛ درگیری‌ها؛ دیوارنویسی و پخش اعلامیه‌های امام نقش فعالی ایفا کرد با شور و شوق وصف ناپذیری در مسجد ولیعصر حضور می‌یافت. او که دارای قد و قامتی چون سرو و قوی بود میدان‌دار بسیاری از درگیری‌ها شد.

به گزارش نوید شاهد زنجان، روستای آقجه پیره زنجان زادگاه رادمردی از خیل سواران شورآفرین عشق؛ که در عصر غربت و تنهایی دین خدا به یاری آن شتافته و سوار بر مرکب ایمان و ارادت به حضرت دوست جاده‌های ایثار و شهادت را پیمود.

این شقایق سرخ شهادت به سال 1326 در خانواده‌ای کشاورز و از طبقه متوسط جامعه قدم به عالم خاکی نهاد تا در پرتو الطاف خداوندی پیشه بلند زمان را پشت سر نهاده و به سوی کرانه‌های تکامل انسانی روانه شود. هنوز فصلی از حیات سبز نجفعلی نگذشته بود که همپای پدر و مادر به شهر زنجان هجرت کرد اهل تلاش و کوشش و فداکاری بود و وجود نازنینش هرگز یارای آزار خاطر کسی را نداشت اشتیاق فراوانی به آموختن داشت اما هرگز طعم شیرین درس و دانش را نچشید؛ دردانه پدر و مادری متدین و مهربان و معتقد به انقلاب بود و برای اینکه اسباب دلنگرانی خانواده را فراهم نکند حضور در راهپیمایی برعلیه رژیم منحوس پهلوی را آشکار نمی‌کرد وقتی که قد و قامت برافراشت حرفه آشپزی را پیشه خود ساخت، سپس به کار نقاشی ساختمان روی آورد تا روزی حلالی به دست آورد و با عرق جبین خود زندگی کند.

اندک اندک زمان تشکیل خانواده فرا رسید و نجفعلی به خواستگار دختر همسایه شان رفت تدین و نجابت خاصی که در وی وجود داشت زمینه ازدواج وی با همسرش را که از خانواده‌ای با وضع اقتصادی به مراتب بهتری برخوردار بودند فراهم ساخت.

اهل محل به وی ارادت خاصی داشتند چراکه جویای حال همه بود و سعی می‌کرد تا آنجا که می‌تواند به دوستان و آشنایان یاری رساند اهل سخاوت و بخشش بود و دوست داشت آنچه را که دارد با دیگران قسمت کند می‌گفت: اهل بخشش باشید تا خداوند نیز برشما ببخشد زندگی پر از عشق و علاقه به خانواداش در اتاقی کوچک اما با صفایی بسیار آغاز گشت.

از وی سه پسر و یک دختر به یادگار مانده است. او در انجام وظایف مربوط به منزل و تعمیر وسایل کوشا بود. ارادت ویژه‌ای به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) داشت با نام حضرت علی(ع) وارد گود زورخانه می شد تا تواضع و فروتنی را در خود تقویت کند. به هنگام عاشورا نیز در مراسم مذهبی حضوری فعال داشت و با تبحر خاصی که در آشپزی داشت نذری حلیم اهل فامیل را سامان می داد و با رمز "یا حسین" علم دسته مسجد حیدریه را تا امامزاده شهر زنجان مشایعت می‌کرد انگار نیرویی ازعالم غیببه امدادش می‌آمد و توانی دوچندان به وی می‌بخشید.

می گفت: (یا صاحب عصر و زمان) ما که به هنگام قیام جدت امام حسین(ع) به دنیا نبودیم یاریگر فریاد هل من ناصر ینصرنی مولا جان باشیم اما خدایا اکنون توانی مضاعف به من ببخش تا حبیب ابن مظاهر زمان خویش باشم و این پیر فرزانه را یاری رسانم.

وقتی که رستاخیز دینی مردم آغاز شد جانی دوباره در کالبد بی روح امت دمیده گشت و مردم بیدار از نفخه آگاهی و قیام قدم به عرصه انقلاب نهادند نجفعلی که جانش از نغمه آزادی به وجد آمده بود به جمع بیکران ملت پیوست و در بسیاری از راهپیمایی‌ها؛ درگیری‌ها؛ دیوارنویسی و پخش اعلامیه‌های امام نقش فعالی ایفا کرد با شور و شوق وصف ناپذیری در مسجد ولیعصر حضور می‌یافت او که دارای قد و قامتی چون سرو و قوی بود میدان دار بسیاری از درگیری‌ها شد.

عصر روز بیست و یکم بهمن 57 در شهر زنجان نیز همانند جای جای ایران فریاد آزادی و استقلال به گوش می رسید صدای گلوله و رگبار لحظه‌ای قطع نمی‌شد ایشان در کنار مردم فریاد برادری سر می‌دادند اما در ساختمان شهربانی که در محله سبزه میدان قرار داشت هم چنان مقاومت صورت می‌گرفت و شهربانی قصد تسلیم شدن نداشت به گونه‌ای که انقلابیون برای تسخیر این منطقه بسیج شدند و به سمت ساختمان شهربانی حرکت کردند نجفعلی نیز در میان جمع بود و در ردیف اول قرار داشت.

کهالی رئیس معدوم وقت به همه نیروهایش آماده باش داده است چند قبضه مسلسل در پشت بام و مقابل ساختمان همچون کرکسی به انتظار نشسته اند مردم با شعار "مرگ بر کهالی" به سوی ساختمان حمله می کنند درگیری شدیدی رخ می دهد. گلوله های پرشتاب سینه سرد فضا را می شکافند و در سینه گرم مردان قیام جای می گیرند جوانانی برومند در خون می غلطند و دراین میان شهید خدایی از ناحیه پا مورد اصابت قرار می‌گیرد او کشان کشان خود را در حالی که خونریزی شدیدی دارد به کوچه‌ای می‌رساند نیروهای گاردهم وارد معرکه شده‌اند و بر شدت درگیری افزوده شده هرکسی در فکر جان پناهی است نجفعلی مدت زیادی در کوچه می‌ماند اما کسی از ترس تک تیراندازان نمی‌تواند به او نزدیک شود و این جوان سرو قامت بر اثر خونریزی زیاد در روز 22 بهمن 57 با مرگی سرخ به دیار حق می‌شتابد پیکر پاکش را از مسجد ولیعصر توسط دوستانش باشکوهی آمیخته از اضطراب در حضور نیروهای رژیم تشییع می‌کنند تا اینکه پیکر پاکش در مزار شهدای پایین شهر زنجان در آغوش خاک آرام می‌گیرد.

همسرش می‌گفت: به هنگام محرم دو دیگ مسی تهیه می‌کرد یکی را برای منزل و یکی را برای مسجد تا در هنگام احسان و نذری که از سوی مسجد داده می‌شد غذا در این دیگ طبخ شود؛ یک بار نیز مسجد حیدریه را نقاشی کرد چرا که معتقد بود ارادت به آستان اهل بیت و هرآنچه که در این مسیر قرار دارد دشواری راه رسیدن به حق را تسهیل می‌کند.

 

 

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده