برگی از خاطرات زنان امدادگر قزوین؛
«یادم است، یک روز سرد زمستانی که برف هم می‌بارید خبر داده بودند که اعلامیه‌ها رسیده، قبل از رفتن به مدرسه رفتم و اعلامیه‌ها را گرفتم و داخل کیفم گذاشتم ...» ادامه این خاطره از زبان «طاهره طاهریها» یکی از زنان امدادگر استان قزوین را در پایگاه اطلاع‌رسانی نوید شاهد استان قزوین بخوانید.

اعلامیه‌های امام خمینی (ره) را داخل کیفم گذاشتم و به مدرسه رفتم!
به گزارش نوید شاهد استان قزوین، امدادگر جبهه طاهره طاهریها، ششم فروردین ماه سال ۱۳۴۲ در شهر تاکستان به دنیا آمد. وی سطح یک حوزه علمیه درس خواند، پاسدار بود و با اعلام نیاز جبهه‌ها به پرستار، عازم مناطق جنگی شد و در بیمارستان تختی و بیمارستانی در اهواز مشغول خدمت شد و به بیماران خدمات ارائه داد.

امدادگر جبهه، طاهره طاهری‌ها روایت می‌کند: خواهر‌ها و دوستانم همه چادری بودند. خواهرهایم حتی در عروسی‌ها هم چادر‌های مجلسی سر می‌کردند. برای همین من هم از کلاس سوم راهنمایی چادر را به عنوان حجاب انتخاب کرده بودم و هر روزی که می‌گذشت حجابم کامل‌تر می‌شد و تحت هیچ شرایطی دلم نمی‌خواست آن را کنار بگذارم، حتی در روز‌های برفی تاکستان که کولاک هم می‌شد و راه رفتن با چادر واقعاً سخت بود.

یادم است، یک روز سرد زمستانی که برف هم می‌بارید خبر داده بودند که اعلامیه‌ها رسیده، قبل از رفتن به مدرسه رفتم و اعلامیه‌ها را گرفتم و داخل کیفم گذاشتم. همراه فاطمه رحمانی و خواهرش راهی مدرسه شدیم.

من از ترس کولاک چادر را کاملاً روی صورتم کشیده بودم و جلویم را درست نمی‌دیدم ناگهان نفهمیدم چطور شد که زمین خوردم. یکی که از آن‌جا می‌گذشت گفت خانم مگه مجبوری چادر سر کرده‌ای؟ حالا چرا چادر را صورتت کشیده‌ای؟ گفتم چشم‌هایم به خاطر شدت کولاک در حال کور شدن است برای همین صورتم را پوشانده‌ام.

منبع: کتاب به قول پروانه ۶ (خاطرات زنان امدادگر استان قزوین)

پوستر سالروز شهادت شهید «سلیمانی»

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده