گفتگوی نویدشاهد به مناسبت سالگرد شهید خاوری
چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۱۰:۰۱
آمنه خاوری همسر شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون «محمدعلی خاوری» به مناسبت سالگرد همسرش در گفتگو با نوید شاهد بیان کرد: «قبل از اینکه به عملیات برود، حدود ساعت 1 و 30 دقیقه بامداد بود که با من تماس گرفت. کمی که از گفتگویمان گذشت باز تاکید کرد؛ مراقب فرزندانمان باش. برایم گریه نکنید چون وظیفه خود می‌دانستم که به جنگ بروم. برای فرزندانم هم مادر باش و هم پدر. پیرو دین و رهبر باشید. بعد شهادتم کسانی شما را می‌آزارند در مقابل آنها صبور و شکیبا باشید.»

به گزارش نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران؛ در میان همه شهدای مدافع حرم شاید باید شهدای افغانستانی لشکر فاطمیون و شهدای پاکستانی لشکر زینبیون را از مظلوم‌ترین آنها دانست؛ شهدایی که علاوه بر تحمل رنج دوری از خانه و خانواده به واسطه هجمه‌های انبوه تبلیغاتی، همیشه در مظلومیت بیشتری به سر می‌بردند. نام مقدس «فاطمیون» برای این گروه به این دلیل انتخاب شد که شکل‌گیری این یگان نظامی در ایام شهادت حضرت زهرا (س) بود و از آنجایی که آن حضرت در دفاع از ولایت، صدمات زیادی را به جان خرید و در غربت شهید شد، آنان نیز فدایی ولایت بوده و غریبانه وارد این عرصه شدند.

لشکر فاطمیون که بسیاری از آنها را در میدان نبرد با داعش به انجام سخت‌ترین ماموریت‌‌ها می‌شناختند، خاطرات گفته و ناگفته بسیاری دارند. از این با همسر شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون «محمدعلی خاوری» به گفتگو نشسته‌ایم که ماحصل آن تقدیم مخاطبان نوید شاهد می‌شود.
 
دلبستگی های یک شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون «مراقب فرزندانمان باش»

ضمن تشکر از وقتی که برای مخاطبان نوید شاهد گذاشته‌اید، لطفا خودتان را معرفی فرمایید.

اینجانب آمنه خاوری هستم که در سال 1353 در کشور افغانستان به دنیا آمدم. 9 ساله بودم که به همراه خانواده‌ام به ایران مهاجرت کردیم و در استان قم سکونت کردیم.

شهید

شهید خاوری را معرفی کنید.

محمد علی خاوری در سال 1343 در کشور افغانستان به‌دنیا آمد. تحصیلاتش را تا مقطع ابتدایی ادامه داد و به شغل بنایی مشغول شد. او در ورزش، رشته کنگ‌فو فعالیت می‌کرد. روزهای پنجشنبه به دعای کمیل با هیئت‌های محلی که همشهری‌های خودمان بودند، می‌رفت. او علاقه خاصی به حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) داشت.

نحوه آشنایی شما با شهید خاوری در ایران شکل گرفت یا در افغانستان؟

در ایران. مادر محمد چند وقتی دنبال یک دختر مناسب برای پسرش بود و هرجا برای خواستگاری می‌رفتند، محمد قبول نمی‌کرد. یک روز مادربزرگم برای دیدن مادر محمد به خانه آنها می‌رود و مادرش تعریف می‌کند: ما هرجا خواستگاری برای محمد می‌رویم نمی‌دانم چرا قسمت نمی‌شود، محمد ازدواج کند. مادربزرگم پیشنهاد می‌دهد که به خانه دخترم بروید و نوه‌ی مرا خواستگاری کنید. مادر محمد از این پیشنهاد استقبال می‌کنند و بعد از چند روز به خواستگاری من می‌آیند و محمد از من خوشش می‌آید و ما یک سال عقد بودیم و بعد زندگی شیرین‌مان در سال 1366 در تهران شروع و ثمره‌ی این ازدواج 4 فرزند شد.

از زندگی‌تان بگویید.

ما زندگی زیبایی آمیخته با محبت و احترام متقابل داشتیم و هیچ‌وقت آن را دست‌خوش ناملایمات و حوادث زندگی نمی‌کردیم و همین باعث دوام بیشتر زندگی‌مان می‌شد و همیشه آرزو می‌کردم در هر شرایطی عاشق محمد و در کنار ایشان باشم و این دوست داشتن و آرزوی واقعی بود. تمام مشکلات‌مان لحظه‌ای بود و شاید قهر و آشتی‌هایمان هم زیاد، اما لحظه‌ای و گذرا بود. حتی زمانی که قهر بودم، با خدا می‌گفتم که این بار آشتی شود، دیگر قهر نمی‌کنم؛ حتی زمانی که من مقصر بودم، آن‌قدر چای و شیرینی می آوردم تا آشتی کنیم.

دلبستگی های یک شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون «مراقب فرزندانمان باش»

کمی از اخلاق و منش شهید خاوری بفرمایید.

اخلاقش مهربان، دلسوز، نترس و شجاع بود. همیشه حواسش به من و بچه‌ها بود. زمانی که در خانه بود، در کارهای منزل خیلی به من کمک می‌کرد. محمد برای من همسری مهربان و پدری مهربان برای فرزندانم بود. همیشه دلسوز خانواده‌اش بود. هرکاری می‌توانست برای آنها انجام می‌داد. نه تنها خانواده بلکه برای همه اینطور بود. هیچ‌وقت شب را بیرون از منزل نمی‌گذراند. هر جایی که می‌رفت شب خودش را به منزل می‌رساند. می‌گفت؛ نمی‌توانم دور از شما باشم تا اینکه به جبهه سوریه اعزام شد. دو سالی به عنوان رزمنده در خط مقدم خدمت می‌کرد.

همسر شما شغل آزاد داشت، چطور شد که در جبهه مقاومت اسلامی حضور یافت؟

بله ایشان بنا بود. اما خیلی دوست داشت به جبهه برود و وقتی مطلع شد که برای اعزام به سوریه ثبت نام می‌کنند، به مسئول ثبت نام زنگ زد و آنها به خانه ما آمدند و همسرم، برادر همسرم و فرزندم را ثبت نام کردند. رفتنش را میتوانم هم از روی احساسات و هم از روی بصیرت بیان کنم زیرا به من گفت: هنگامی که من میروم اصلاً مخالفت نکنید.

دلبستگی های یک شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون «مراقب فرزندانمان باش»

خاطره‌ای را که از دوران حضورش در جبهه سوریه برای شما تعریف کرده بود، بفرمایید.

برایم از اتفاق‌هایی که آنجا رخ می‌داد، تعریف می‌کرد. من می‌گفتم: نمی‌ترسی... او در جوابم می‌گفت: نه چرا بترسم.. هنگامی که برای اولین بار به جبهه سوریه اعزام شد. آنها را چهل روز در پادگان برای آموزش نظامی نگه داشتند بعد از دوره‌ی آموزشی وقتی وارد سوریه می‌شوند، فرمانده‌اش نیروها را پستی به آنها می‌دهد. بعضی‌ها در واحد آشپزخانه، انبار، اطلاعات، تک‌تیرانداز و یا خط مقدم بود. محمد می‌گفت: من در انبار مشغول کار شدم اما با فرمانده‌ام صحبت کردم و گفتم: دوست دارم در خط مقدم باشم. من آمده‌ام که با دشمن رو در رو بجنگم. فرمانده با شنیدن حرفهای محمد قانع می‌شود و می‌گوید مِن‌بعد در خط مقدم باش و آنجا خدمت کن‌. محمد برایم تعریف می‌کرد؛ آنجا نیروها شهدا را بعد یک ماه پیکرشان پیدا می‌کنند. من هم به نیروها کمک می‌کنم تا پیکر شهدا را به عقب برگردانیم و به خانواده‌هايشان تحویل بدهیم.

از آخرین روز همراهی‌تان با شهید و لحظات جدایی برایمان بگویید.

ساعت پنج صبح بود که کیفش را در دست گرفت و با فرزندانمان خداحافظی کرد. لبخندی به من زد و گفت: دعا کن شهید بشوم. من او را از زیر قرآن رَد کردم. آنقدر خوشحال و پُرانرژی بود که خنده‌کنان با من خداحافظی کرد و از پله‌ها پایین میرفت، من پشت پنجره رفتم که رفتنش را مثل همیشه تماشا کنم نگاه به پنجره کرد، دست تکان می‌داد و میرفت، گفت: «همیشه مواظب بچه‌هایمان باش.»

قبل از اینکه به عملیات برود، حدود ساعت 1:30 بامداد بود که با من تماس گرفت. کمی که از گفتگویمان گذشت باز تاکید کرد؛ مراقب فرزندانمان باش. برایم گریه نکنید چون وظیفه خود می‌دانستم که به جنگ بروم. برای فرزندانم هم مادر باش و هم پدر. پیرو دین و رهبر باشید. بعد شهادتم، کسانی شما را می‌آزارند، در مقابل آنها صبور و شکیبا باشید.

آنجا بود که فهمیدم این بار به شهادت می‌رسد. قبل اعزام به سوریه متوجه شدم همسرم شهید می‌شود وقتی به من گفت: صدای آخرم هست که میشنوی... دلم لرزید آنجا بود که با خود گفتم، حس قبل رفتنش درست بوده و بوی خوشی که به مشامم می‌رسید همه همه درست بود. من در جوابش خندیدم که به من گفت: حالا بخند. من گفتم: خندیدم که من بهت افتخار می‌کنم.

به نظر شما چه مسایلی در تربیت فرزندان موفق موثر بوده است؟

ابتدا نان حلال و بعد هم خصوصیاتی که از پدر و مادر گرفته‌اند. آنها خستگی‌ناپذیر بودن را از پدر آموخته‌اند. به طوری که شکست را شکست می‌دهند و فکر می‌کنم ویژگی که از من گرفته‌اند، سازگاری‌شان است. آنها با هر شرایطی خود را وفق می‌دهند و با پیش آمدن مشکل، فوری جا نمی‌زنند و یا خود را عقب نمی‌کشند و مسائل را به نحوی مدیریت می‌کنند.

شهید مدافع حرم لشکر فاطمیون «محمد علی خاوری» متولد 1 دی‌ماه 1343 است که در 23 سالگی ازدواج کرد. او 2 سال در جبهه سوریه حضور داشت و سرانجام در 21 بهمن ماه سال 93 به شهادت رسید و در گلزار شهدای حسین رضای ورامین به خاک سپرده شد.

گفتگو از حکیمه بیناییان
تنظیم از سعیده نجاتی

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده