مادر شهید «وحید زمانی‌نیا» همرزم سردار شهید «حاج قاسم سلیمانی» بیان کرد:
پنجشنبه, ۰۷ بهمن ۱۴۰۰ ساعت ۱۱:۲۷
مادر شهید «وحید زمانی‌نیا» در گفتگو با نوید شاهد گفت: « یک روز سرتیم آنها تماس گرفت و گفت: «حاجی گفته با من باشید» و کمی فکر کرد و جلوی من حرفی نزد.»

ش

به گزارش نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران، روز مادر، بهانه مبارکی است. برای مرور خاطرات همنشینی با مادران شهدا که دنیا به بهشت فخر می‌کند که زودتر قدمگاهشان بوده، امروز را باید قدر دانست. اگر هوای نفس‌کشیدن در باغ‌های بهشت به سر شما هم افتاده، بیایید با هم سرک بکشیم به چند نما از خاطرات آن روز‌های بهشتی...

روایت‌های مادرانه تازه داماد

جوان ورزشکار دهه هفتادی از نسل امروز و تازه دامادی که در معیت حاج قاسم بود و حدود 2 ماهی نگذشته بود که دعای هنگام عقدش مستجاب شد.

مادر شهید وحید زمانی‌نیا، حکایت های زیادی از شیرینی خواستن همرزمان و ماموریت‌ها گرفته تا قرار ملاقات‌هایی که در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) جهت آشنایی و ازدواج داشتند، تعریف کرد و در ادامه گفت: یک روز سرتیم آنها تماس گرفت و گفت: «حاجی گفته با من باشید» و کمی فکر کرد و جلوی من حرفی نزد.

ماجرای شب چله‌ای برای عروس

مادر شهید زمانی‌نیا در ادامه از آن شب که قرار بود برای عروس شب چله ای ببرند تعریف کرد و گفت: آن شب آقا وحید نبود و چند روز بعد آمد این مراسم را برگزار کردیم و همراه دو عروس دیگرم کارها را انجام دادیم.

آقا وحید روز جمعه آمد، شنبه به محل کارش رفت و یکشنبه با حاجی به بیت رهبری و از آنجا به قم رفتند و قرار شد دوشنبه در منزل باشد، وقتی برگشت و آماده رفتن برای بردن شب چله ای بودیم، تلفن آقا وحید زنگ خورد و رفت در اتاق صحبت کرد و وقتی جریان را ازش پرسیدم، گفت: فردا صبح حاجی قراره بره ماموریت اما نوبت من نیست و دوستم هم نمی تواند برود اما اگر حاجی سه شنبه برود، من هم همراهش میروم و اگر چهارشنبه برود نمی توانم بروم. مجدد تماس گرفتند و گفتند برنامه ماموریت برای سه شنبه است.

صبح منتظر تماس آقا وحید بودیم و همسرش گفت که پرواز آنها سه شنبه بعدازظهر است. روز چهارشنبه هم تماس نگرفت، حال خوبی نداشتم و منتظر بودم خبری ازش بیاد و تا شب نگران بودم تا اینکه روز بعد دوست آقا وحید زنگ زد و سراغش را گرفت و قرار شد وقتی پسرم آمد به او خبر دهم؛ بعد تماس حالم بد شد و پدرش را صدا کردم و گفتم اتفاقاتی پیش آمده و بعد تلویزیون را روشن کردیم و خبرها را دیدیم که تصویر حاجی را نشان میدادند و آن لحظه زدم به سرم خودم و گفتم:«آقا جان! آقا وحید رفت! آقا وحید همراه حاج قاسم بود، وقتی حاجی رفته پس آقا وحید هم رفت...».

انتهای پیام/

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده