خدایا مرا ببخش، از اینکه ایمانم به بندهات بیشتر از ایمانم به تو بود
متن مناجات و دلنوشتههای شهید را در ادامه میخوانیم:
«بسمه تعالی»
«وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا اللَّهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ» [آل عمران/135] و آنان که چون کار زشتی کند یا بر خود ستم روا دارند خدا را به یاد می آورند و برای گناهانشان آمرزش میخواهند و چه کسی جز خدا گناهان را می آمرزد و بر آنچه مرتکب شدهاند با آنکه میدانند که گناه است پافشاری نمیکنند.
امام باقر(ع) میفرمایند: به خدا قسم، خدا مردم را جز به دو خصلت و خو نخواسته، اول به نعمتها اعتراف کنند که برایشان میافزاید و به گناهان اقرار نمایند که آنها را میآمرزد.
1- از اینکه امام خود را نشناختم و محبت او را در دل نداشتم و در عزای او غمناک و در شادی او شاد نبودم که در همین مورد پیامبر(ص) میفرماید: هر کس بمیرد و امام خود را نشناسد مانند کسی است که در زمان جاهلیت مرده است.
2- از اینکه لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم.
3- از اینکه چشمم گاه به ناپاکی آلوده شد.
4- از اینکه همواره خشمناک بودم و نتوانستم بر خشم خود غلبه کنم.
5- از اینکه حرف حق شنیدنش برایم مشکل بود.
6- از اینکه نشان دادم کارهای هستم و دارای پست و مقامی میباشم.
7- از اینکه ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود.
8- از اینکه برای دوستم آروزی کفر کردم تا که ایمانم نمایانتر شود.
9- از اینکه در راهی که برایم مشخص کردی سستی کردم.
10- از اینکه عفت زبانم را به لغات بیهوده آلوده ساختم.
11- از اینکه رسوا شدن در دنیا برایم دشوارتر از رسوا شدن در آخرت بود.
12- از اینکه صدقه دادم و دوست داشتم از من تعریف و تمجید کنند.
-13 از اینکه مبالغه در حرف زدن کردم و چیزی را بزرگتر از آنچه بود نشان دادم.
-14 از اینکه شکر نعمت را بجا نیاوردم و همواره کفران نعمت می کردم.
۱۵- از اینکه تظاهر به دانستن مطلبی کردم که اصلا نمیدانستم.
۱۶- از اینکه مالی را که به تو تعلق داشت از آن خود حساب کردم.
۱۷- از اینکه مرگ را فراموش کردم.
۱۸- از اینکه قاه قاه خندیدم و مرگ را فراموش کردم.
۱۹- از اینکه به کسی دروغ گفتم.
۲۰- از اینکه در سطح پایین ترین فرد جامعه زندگی نکردم.
۲۱- از اینکه منتظر بودم دیگران به من سلام کنند.
۲۲- از اینکه دیگری را وادار کردم که به من احترام بگذارند.
۲۳- از اینکه دیگران را متوجه شخصی کردم که آنها خندیدند و حال آنکه خود من از همه خنده آورترم.
۲۴- از اینکه حق پدر و مادر را ادا نکردم.
۲۵- از اینکه شکمم سیر بود و یاد گرسنگان نبودم.
۲۶- از اینکه منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم و دلم میخواست همه از خوبیهای من بگویند.
۲۷- از اینکه در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را در آوردم و سعی کردم کلمات غربی بر زبان جاری کنم.
۲۸- از اینکه حق خوبیهایی که می بایست از آنها تمجید کنم نکردم.
۲۹- از اینکه به کسی که داشت غیبت یک مؤمن را می کرد معترض نشدم.
۳۰- از اینکه کاری برای عزیزان خود انجام ندادم.
۳۱- از اینکه به سر قراری که باید میرفتم دیر رفتم یا اصلا نرفتم.
۳۲- از اینکه شکر نعمت را بجا نیاوردم و دلم میخواست کاش زیباتر و بهتر بودم.
۳۳- از اینکه رعایت بهداشت جمعی نکردم؛ مسواک، حمام، ناخن و ...
۳۴- از اینکه با سواد بودن، مرتب بودن لباس، زیبا بودن صورت (از لحاظ ظاهر) این اجازه را به من داد تا خود را بالاتر بدانم.