خشمگین کردن دشمن به شیوه شهید «دستواره»
به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران، شهید سیدمحمدرضا دستواره، یادگار «سیدنقی» و «قدسی» یکم بهمن ماه سال 1338 در شهرستان ری به دنیا آمد. وی تا پایان دوره متوسطه در رشته تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. مدتی در کمیته انقلاب اسلامی کار میکرد. سال 1362 ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد و سپس به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. این شهید گرانقدر سیزدهم تیر ماه سال 1365 با سمت قائم مقام لشکر 27 محمد رسول الله(ص) در مهران توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به قلب و پهلو به شهادت رسید. مزار وی در بهشت زهرای شهرستان تهران واقع است.
لازم به ذکر است برادران دیگر سید محمدرضا که سیدمحمد و سیدحسن نام دارند نیز به شهادت رسیدند.
خاطراتی از شهید «سید محمدرضا دستواره» در ادامه مرور میکنیم:
گلوله از همه طرف مىبارید. مجال تكان خوردن نداشتیم. سه نفرى داخل سنگرى كه از كیسههاى گونى تهیه شده بود، پناه گرفته بودیم. بقیه بچهها، هر كدام در سنگرى قرار داشتند. نیروهاى ضدانقلاب، مقر سپاه مریوان را محاصره كرده بودند. براى این كه فرصت مقابله به ما ندهند، براى یک لحظه هم آتش اسلحههاىشان خاموش نمىشد. همان طور كه گوشه سنگر پناه گرفته بودیم و لبه كیسه گونىها بر اثر اصابت گلوله پاره پاره مىشد، سید محمدرضا دستواره با تبسم همیشگى گفت: بچهها! مىخواهید حال همه ضدانقلابها رو بگیرم؟
با تعجب پرسیدیم: «چطورى؟ آن هم زیر این باران تیر و آر پى جى؟!»
سید خندید و گفت: «الان نشان مىدهم چه جورى»
و به یكباره بلند شد. لبه سنگر تا كمر او بود و از كمر به بالایش از سنگر بیرون. در حالى كه خنده از لبانش دور نمى شد، فریاد زد:
– این منم سید رضا دستواره فرزند سید تقى... و سریع نشست. رگبار تیربارها شدت گرفت. لبخند روى لب ما هم جان گرفت. سیدرضا قهقهه مىزد و مىگفت: دیدى چه جورى شاكیشون كردم. حالا بدتر حالشون رو مىگیرم.
هرچه اصرار كردیم كه دست از این شوخى خطرناک بردارد، ثمرى نبخشید، دوباره برخاست و فریاد زد: این سید رضا دستواره است كه با شما حرف مى زند… شما ضد انقلاب هاى احمق هم هیچ غلطى نمىتوانید بكنید… و نشست. رگبار گلوله شدیدتر شد و خنده سیدرضا هم. با شادى گفت: «مى خواهید دوباره بلند شوم؟».