جمعه, ۳۱ ارديبهشت ۱۴۰۰ ساعت ۱۲:۰۳
نوید شاهد - «فروغ منهی» مادر شهیدان «داود، رسول و علیرضا خالقی‌پور» به خبرنگار نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران در مورد حضور گسترده مردم در انتخابات گفت: «هر کدام از ما وظیفه‌ای در قبال خون شهدا داریم و رأی ندادن به آن، به هدر دادن خون‏‎ ‎‏شهیدان ماست. مردم شریف ایران در نظر داشته باشند به چه کسی رای می‌دهند و این انتخاب با تامل و تفکر باشد.»

مادر شهیدان خالقی‌پور

در حاشیه چهارمین کنگره معلمان و 1100 شهید منطقه 16 تهران، که در روز سه‌شنبه بیست و هشتم اردیبهشت ماه برگزار شد، خبرنگار نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران از «فروغ منهی» مادر شهیدان «داود، رسول و علیرضا خالقی‌پور» پرسید، چه توصیه‌ای به دانش‌آموزان نسل جدید که مشغول تحصیل علم و دانش هستند، دارید؟ ایشان گفت: دلم می‌خواهد نه تنها در منطقه 16 تهران بلکه در سراسر کشور این طرح برگزار شود و یاد و خاطرهِ شهدای معلم و دانش‌آموز برای دانش‌آموزان زنده نگه داشته شود.

ایشان در مورد حضور گسترده مردم در انتخابات تاکید کرد: هر کدام از ما وظیفه‌ای در قبال خون شهدا داریم و رأی ندادن به آن به هدر دادن خون‏‎ ‎‏شهیدان ماست. مردم شریف ایران در نظر داشته باشند به چه کسی رای می‌دهند و این انتخاب با تامل و تفکر باشد.

مادر شهیدان «خالقی‌پور»: حضور در انتخابات تداوم خون شهید است

این مادر که سه اسوه ایثار و بخشش و فداکاری است، اینگونه فرزندانش را معرفی می‌کند: اولین شهید این خانواده داود خالقی‌پور متولد سال 1344 و در سال 1362 یعنی در 18 سالگی و در عملیات پر افتخار و غرور آفرین خیبر و در جزیره مجنون به شهادت رسیده است.

دو شهید دیگر یعنی فرزند دوم و سوم خانواده رسول و علیرضا که به ترتیب متولد سال‌های 1346 و 1350 بودند در سال 1367 و در سنین (19و 16) سالگی در منطقه شلمچه و در آغوش یکدیگر به شهادت رسیده‌اند.

مادر سه شهید خالقی‌پور در روایتی از اعزام فرزندانش و حاج‌آقا می‌گوید: در ابتدای جنگ حاج آقا عازم جبهه شد و از سال 1360 تا 1367 جبهه بودند و به همین ترتیب هر زمان که نیاز می‌شد، پسرانم یکی یکی به جبهه اعزام می‌شدند. برای اعزام همه فرزندانم می‌رفتم و آن‌ها را با دعای خیر بدرقه می‌کردم، اما یک خاطره از اعزام علیرضا پسر سومم دارم که هنوز هم آن را فراموش نکرده‌ام.

به یاد دارم زمان اعزام آخرین پسرم یعنی (علیرضا)، خبرنگاری با من مصاحبه کرد و از من پرسید شما همسرتان در جبهه است؟ گفتم: بله. دوباره سوال کرد: پسر بزرگتان شهید شده و دومین پسرتان در جبهه است؟ پاسخ دادم: بله. سوال کرد، الان برای چه به اینجا آمده‌اید؟ گفتم آمده‌ام سومین پسرم را راهی کنم.

سوال کرد، باز هم پسر دارید؟ پسر کوچکم که در آن زمان دو سال داشت را نشانش دادم و گفتم یک دختر هم دارم. پرسید، الان ناراحت نیستید؟ گفتم خیلی ناراحتم، گفت: اگر ناراحت هستید، چرا رضایت دادید که پسر سومتان هم به جبهه برود، گفتم از این ناراحتم که چرا پسر کم دارم و‌ای کاش به تعداد مو‌های سرم پسر داشتم و در این راه فدا می‌کردم.

خبرنگار بدون اینکه پاسخی بدهد، اشک در چشمانش جمع شد و حرفی نزد، گفت: مادر حرفتان را دوباره تکرار کنید، دوباره گفتم؛ بعد‌ها فهمیدم آن خبرنگار شهید «آوینی» بود.

گفتگو از سعیده نجاتی

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده