نوید شاهد - مادر شهید «رستم مهربان آذرباد» می گوید: آن روز من از کارم مرخصی گرفتم و برای سرکشی و وجین محصول خود به مزرعه کلانتر رفته بودم. آن روز خیلی زود کارم تمام شد و ساعت 2 بعدازظهر به یزد برگشتم. داشتيم نهار میخوردیم که زنگ در را زدند. پسر خواهرم پشت در بود. هر چه تعارف کردیم که داخل شود قبول نکرد. گفت: با پسرم خداداد کار دارد.

شهید زرتشتی «رستم مهربان آذرباد»

به گزارش نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران: آن روز من از کارم مرخصی گرفتم و برای سرکشی و وجین محصول خود به مزرعه کلانتر رفته بودم. آن روز خیلی زود کارم تمام شد و ساعت 2 بعدازظهر به یزد برگشتم. داشتيم نهار میخوردیم که زنگ در را زدند. پسر خواهرم پشت در بود. هر چه تعارف کردیم که داخل شود قبول نکرد. گفت: با پسرم خداداد کار دارد.

خداداد به در خانه رفت. مدت یک ساعت و یا بیشتر طول کشید تا سروکله پسرم پیدا شد. بسیار آشفته و به هم ریخته بود. معلوم بود که گریه کرده است. ما نگران، موضوع را پرس و جو کردیم. در آن موقع حتی به فکرمان هم نرسید که او حامل خبر شهادت رستم است. تا بالاخره با حالی زار و حالت گریه بریده بریده توانست مطلب را برای ما بازگو کند.

اول من و مادرش مثل افراد برق زده هاج و واج به او نگاه می کردیم، تا کم کم فهمیدیم که چه مصیبتی به سرمان آمده. گریه و زاری ما فایدهای نداشت. کم کم خویشان و همسایه ها خبر شدند و به خانه ما آمدند. هر کدام حرفی می زدند و دلسوزی می کردند و دلداری می دادند. آیا چه کسی می تواند داغ ابدی فرزند را که بر دل پدر و مادر نشسته تسکین دهد؟

برای خاکسپاری به انجمن زرتشتیان یزد خبر داده بودند. از طرف ارتش و نیروی انتظامی هم حضور داشتند. مردم زیادی هم آمده بودند. با تشریفات نظامی او را تا سرای ابدی بدرقه کردند. از سوی انجمن و ارتش سخنرانیها شد. پس از مراسم، ما ماندیم و غم از دست دادن فرزند. از طرف بنیاد شهید به دیدن مان آمدند و برای فرزندم مستمری برقرار کردند. هنوز هم به ما سر می زنند و اگر کاری باشد به ما کمک می کنند. در مراسم مذهبی رستم همیشه از بنیاد شهید زنگ می زدند و در آن شرکت می کردند.

بنیاد شهید و سپاه پاسداران یزد در آرامگاه زرتشتیان بنای یادبودی به نام رستم آذرباد با سنگ مرمر و نمایی زیبا ساخته اند و حتی در پای بنا برای ما که پدر و مادر رستم هستیم دو جای قبر اضافی نیز گذاشته اند تا روز موعود بتوانیم در کنار فرزندمان آرام بگیریم.

شهید زرتشتی «رستم مهربان آذرباد»

نوه من سرباز بود و دوره آموزشی اش را تمام کرده بود. تنها تقاضای من از ارتش این بود که او را به جبهه نفرستند. با توجه به تحصیلات او که دیپلم بود تمام مدت سربازیش را به عنوان راننده در یکی از قسمت های ارتش خدمت کرد.

در روستای مزرعه کلانتر سالنی به نام گانه پسرمان رستم مهربان آذرباد بنا کردیم که برای مراسم های مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. سی سال از شهادت فرزندمان - گذشت. مراسم سی امین سال شهادت او را هم برگزار کردیم. مراسم ها پایان گرفت. اما تا زنده هستیم آیا می توانیم داغ فرزندمان را فراموش کنیم؟ آیا جز صبر و تحمل و امید به امور را چاره دیگری کلرسلز است؟.

بعدازظهر آن روز به زیارت مزار شهید رستم آدر باد رفتیم. بنای یادبود زیبا و باشکوهی توسط بنیاد شهید و سپاه پاسداران یزد ساخته شده است. در تاریخ  هفدهم بهمن ماه سال 1395 از طرف مقاومت بسیج ثارالله یزد و حوزه بسیج کوثر یادواره ای به نام شهید رستم آذرباد در تالار فرهنگسرای شهرداری، با شکوه تمام و با مارش نظامی و دعوت رسمی از خانواده آن شهید برگزار شد.

منبع: نویدشاهد
برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده