درس ایثار در نامهِ شهید «محسن رضايی پور»
پنجشنبه, ۲۰ آذر ۱۳۹۹ ساعت ۱۳:۵۱
نوید شاهد - شهید «محسن رضايی پور» در نامهاش مینویسد: «اگر به جبهه نمیآییم لاقل باید در پشت جبهه از آنها حمایت کنیم از جانبازیشان و از رزمشان و... به خدا قسم اینجا بعضی وقتها که هدیهای میآید و داخل هدیه دیده میشود، صاحب نامه نوشته است؛ رزمندگان اسلام بجنگید که خدا با شماست، و ما هم در اینجا پشتیبان شما هستیم تا فتح یا شهادت.»
به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: شهید «محسن رضايی پور» یادگار «مراد» و «مریم» دوم فروردين ماه 1342 در شهرستان تهران به دنیا آمد. ایشان تا پايان دوره متوسطه در رشته راه و ساختمان درس خواند و د يپلم گرفت و سپس به عنوان بسيجی در جبهه حضور يافت. این شهید گرانقدر در بيستم آذر ماه 1361 با سمت تخريب چی در سومار بر اثر انفجار مين و اصابت تركش آن به شهادت رسيد. مزار وی در بهشت زهرای زادگاهش واقع است.
متن نامه شهید
«بسمهتعالی»
خدمت خانواده عزیزم پس از عرض سلام سلامتی شما را از درگاه خداوند قادر و توانا خواهانم و امیدوارم که همیشه خوش و سرحال باشید و نگرانی و ناراحتی در بین نباشد و انشاالله در تمامی شئون زندگی موفق باشید.
باری اگر از روی محبت و رحمت جویای حال این حقیر محسن رضایی پور فرزند کوچک شما بوده باشید به حمدالله بد نیستم و در اینجا مشغول دعاگویی شما میباشم.
خدمت پدر و مادر عزیز که تمام وجود خود را مدیون آنها میدانم سلام میرسانم. امیدوارم که حالشان خوب و اصلاً ناراحت من نباشند. خدمت برادران؛ احمد آقا، خدیجه خانم، لیلا و مهدی× آقا منوچهر و اعظم خانم و سمیه و اصغرآقا، محمد آقا و معصوم خانم سلام میرسانم. خدمت مادربزرگ و داییها و خانواده و خدمت عموها با خانواده سلام میرسانم و امید دارم که حال زن عمو تابحال خوب شده باشد. انشاالله خدمت خاله با خانواده نیز سلام میرسانم و خدمت دوستان و آشنایان یکی یکی سلام می رسانم.
باری منوچهر جان نامه شما در روز چهارم آذرماه سال 1361 پنجشنبه ساعت هفت شب به دستم رسید و مشغول خوردن شام خوردن بودیم و از رسیدن آن خیلی خوشحال شدم و الان درست بعد از خوردن شام است و میخواهم اگر شد بعد از نوشتن نامه به دعای کمیل بروم انشاالله.
منوچهر جان در نامه نوشته بود که من درباره اصغر اشتباه فکر کردم ولی به خدا قسم من هر جا و در هر مکانی که نشسته و صحبت از او تعریف کرده و هیچ زمانی حرفهای او را به دل نگرفتم ولی آخر تا کی ما باید اینچنین ساده به تمام مسائل زندگی نگاه کنیم و تا کی بهترین جوانهای ما بهترین چیز خود را فدای مکتب و انقلاب خونبارشان کنند و ما فقط تماشاچی باشیم.
اگر به جبهه نمیآییم لاقل باید در پشت جبهه از آنها حمایت کنیم از جانبازیشان و ار رزمشان و... به خدا قسم اینجا بعضی وقتها که هدیه ای می آید و باز میشود و داخل هدیه دیده میشود که نامه از صاحب آن نوشته است که رزمندگان اسلام بجنگید که خدا با شماست، و ما هم در اینجا پشتیبان شما هستیم تا فتح یا شهادت.
این زبان حال پیرزنی که تمام داراییاش یک حیوان بود و آن را کرایه داده بود تا روزیاش به دست آورد و آن را هدیه به جبهه کرده است. ما باید درس بگیریم از این ایثار و از خودگذشتگیها. منوچهر جان از تو می خواهم به خاطر خدا با هم نماز بخوانید و به مسجد بروید و مقداری لاقل والدین خود را به خاطر خدا خوشحال کنیم و انشاالله که بتوانیم جبران سالهای گذشته را بکنیم. امیدوارم که سرتان را درد نیاورده و ناراحتان نکرده باشم.
فعلاً در اطراف سومار هستیم و جایمان خیلی امن و امان است، ناراحت نباشید و عراقیها هم اینجا اصلا وجود ندارند. به امید پیروزی اسلام و به امید اینکه بتوانیم ادامه دهنده راه شهدا باشیم.
پنجشنبه ساعت هشت شب چهارم آذرماه سال ۶۱ امضا محسن رضایی پور
منبع: برگرفته از اسناد شهید درمخزن اداره کل شهرستانهای استان تهران
نظر شما