ابوترابی، اسارت را به دانشگاه استقامت تبدیل کرده بود
نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: آزادگان، گنجینههای ارزشمندی هستند که در درون آن، فرهنگ انسان ساز دوران اسارت نهفته است. ثبت وقایع اسارت، پلی است برای انتقال فرهنگ اسارت از درون اردوگاهها به شهرهای میهن اسلامیمان، ایران. آنان که در سالهای درد و فراق، دور از دیار به سر میبردند، کوله باری از خاطرات تلخ و شیرین به همراه دارند که هرکدام از آنها، درس بزرگی از استقامت و آزادگی است. در ادامه با علیرضا میرزایی آزاده سرافراز شهرستان ملارد گفتوگویی انجام دادیم که ماحصل آن را با هم میخوانیم.
نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: لطفاً خودتان را معرفی کنید.
میرزایی: اینجانب علیرضا میرزایی سال 1340 در شهرستان ملارد در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم. مقاطع ابتدایی و راهنمایی را در مدارس شهرستان ملارد سپری کردم و برای تحصیل در دوره متوسطه به استان البرز رفتم و در هنرستان شهید بهشتی مشغول تحصیل شدم. با آغاز جنگ تحمیلی تحصیل را رها کردم به جیهههای حق علیه باطل اعزام شدم.
نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: در کدام عملیات و چگونه به اسارت رژیم بعث درآمدید؟
میرزایی: هشت ماه از شروع جنگ تحمیلی نگذشته بود که تصمیم گرفتم، برای دفاع از کشورم به جبهههای حق علیه باطل بروم. من دوران نوجوانی با حضور در مسجد محل زندگیمان آموزش کار با اسلحه و... را دیده بودم و زمانی که در استان البرز تحصیل میکردم، با فرمانده بسیج آنجا به نام «شاهپسند» آشنا و عضو بسیج استان البرز شدم و ایشان در یک عملیات به شهادت رسید.
ابتدا در منطقه اسلام آباد غرب، به پادگان الله اکبر اعزام شدم و بعد از یک ماه به منطقه پنجوین عراق منتقل شدم و به مدت سه ماه در آنجا در عملیاتهای مختلف شرکت میکردم. بعد از سه ماه به من مرخصی دادند، که مصادف با سال جدید بود. با آغاز عملیات فتح المبین من به همراه ولیالله مرشدی از فرماندهان شهرستان ملارد بود به این منطقه اعزام شدیم.
در سال 1361 عملیات فتح المبین شروع شد و به جبهه اعزام شدیم. قشنگترین روز جبههام در سایت موشکی بودم ما در حدود ساعت 13 رسیدیم سایت موشکی خودمان در دشت آزادگان رقابیه و نیرویهای بعثب کل سایت ما رو منهدم کردند و به شوش دانیال برگشتیم. بعد از پایان عملیات فتح المبین، عملیات بیتالمقدس آغاز شد. در عملیات بیت المقدس برای نفوذ در فکه، حملهای را آغاز کردیم که متاسفانه با شکست مواجه شدیم و به پادگان حمیدیه برگشتیم. تعدادی اندکی از گروهان ما باقی مانده بودند.
استقبال با کتک!
بعد از اسیر شدن طبق روال اسارت، با کتک استقبال شدیم و شروع کردند از ما پرسیدند: چه زبانهایی را بلد هستید (عربی، انگلیسی و...). از اینجا معلوم شد اسارت شروع شده است. من و همه همرزمان در جبهه به همه چیز فکر کرده بودیم جز اسارت، خودمان را توانمند از هر لحاظ میدیدم و حتی به ذهنمان هم خطور نمیکرد اسیر بشویم.
10 روز ابتدای اسارت در شهر الاماراه در مکانی شبیه مدرسه بودیم که خیلی سخت میگذشت، چون مجروحین و اسرای ایرانی در کنار هم بودند و تعدادی از اسرا به علت عدم رسیدگی به شهادت رسیدند. بعد از آن یک ماه ما را به استخبارات بغداد بردند. بدترین محل برای شکنجه استخبارات عراق بود، مثلاً وقتی دچار سردرد می شدیم به راحتی به بهانه بردن پیش پزشک به شهادت میرساندند. نهایت قساوت بعثیها را در اسارت چشیدیم، به طوری که اسرایی که مجروح بودند کاری میکردند که از عفونت به شهادت برسند و ما با توکل به خدا از لحظات سخت گذر می کردیم و دعا می کردیم تا هر چه زودتر به کشورمان برگردیم.
تقریباً 20 روز در استخبارات بودیم. هر روز صبح تعدادی از اسرا را به بهانهای به بیرون اردوگاه میبردند و به شهادت میرساند و ما از طریق صدای گلوله متوجه این حد قساوت قلب عراقی ها میشدیم. بعد از استخبارات، ما را به اردوگاه عنبر بردند. عراقیها تصمیم گرفتند اسرا را از هم به طرقی جدا کنند، مثلاً سپاهی، بسیجی. وجود حاج علی اکبر ابوترابی در اردوگاه باعث شده بوده اسرای ما زنده و سالم به میهن اسلامی بازگردند و اسرا واقعا تمام زندگی شان را مدیون ایشان هستند.
رهبری امام گونه در اسارت با رهنمودهای "حاج علی اکبر ترابی"
حاج علی اکبر ابوترابی رهبری امام گونه داشت و اسارت را به دانشگاهی برای اسرای ایرانی تبدیل کرده بود، اسرای ایرانی از ایشان درسهای بزرگی آموخته بودند که میتوانست در مسیر زندگی شان کمکشان کند. بعد از استخبارات عراق به اردوگاه موصل 4 که به موصل حاج آقا ابوترابی معروف بود، منتقل شدیم یک ماه در موصل یک بودم و هشت سال بعد را در موصل 4 با حاج ابوترابی بودم گذراندم. در واقع اردوگاه ها نوعی دانشگاه بود و اسرا، بدون قلم و کاغذ درس می خواندند و شروع کردند به یادگیری زبان ها از جمله: عربی، انگلیسی و.... به خاطر همین به نام دانشگاه لقب گرفته بود.
نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: با توجه به شیوع بیماری کرونا چه توصیهای به جانبازان میکنید؟
میرزایی: من فکر می کنم ما در زندان نبودیم درست است که همه چیز برایمان ممنوع بود ولی برای اسرای ایرانی یک دانشگاه بود، و هر کسی برای هدفی به جبهه رفته بود و در نهایت مجذوب شرایط معنوی جبهه میشد و برای دفاع از خاک کشورش لحظهای درنگ نمیکرد. اگر برای رضای خدا گامی برداشته شود میتوان از سخت ترین و شدیدترین زمان با توکل به خدا و ائمه معصومین(ع) دلمان را به نور ایمان منور میکردیم.
شکست"کرونا" با رعایت پروتکلهای بهداشتی
با خواندن سوره «إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ» در اسارت به آرامش میرسیدم. در آن شرایط بیماری شیوع پیدا کرده بود به نام "گال"، وقتی منتقل می شد، تبدیل به شپش میشد و فقط با نظامت از بین میرفت که متاسفانه اصلا شرایط نظافت خوب نبود، ولی ما با یکرنگی و توکل به خدا توانستیم بر این بیماری پیروز شویم. الان نیز در شرایط هستیم که تلنگری برای انسانها شده است که قدر یکدیگر را بیشتر بدانیم. توکل به خدا، رعایت پروتکلهای بهداشتی، فاصله اجتماعی و زدن ماسک که مهمترین راه پیشگیری از این ویروس منحوس میباشد.
در شرایط سخت "کرونایی" یار و یاور همدیگر باشیم
در شرایطی هستیم که با رعایت بهداشت فردی میتوانیم از پیشرفت این ویروس منحوس جلوگیری کنیم. با همدیگر مهربان باشیم، با شرکت در طرح کمکهای مومنانه در این شرایط سخت به همدیگر کمک کنیم. از مردم میخواهم، اطاعت از رهبری را در پیش بگیرند. همانطوری که مقام معظم رهبری(مدظله العالی) فرمودند: در حال جنگ با دشمن نامرئی به نام "کرونا" هستیم، باید به پروتکلهای بهداشتی عمل کنیم، ما نیز باید مطیع امر رهبری باشیم و برای سلامتی خود و عزیزانمان دستورالعملهای بهداشتی را اجرایی کنیم.
کلام آخر...
میرزایی: از مسئولین کشور میخواهم به فرهنگ ایثار و شهادت نگاه ویژهای داشته باشند و برنامهای تشکیل بدهند که خاطرات آزادگان به گوش نوجوانان و جوانان برسد و آنها بدانند دوران هشت سال دفاع مقدس چگونه گذشت و از رشادتهای رزمندگان درس ایثار و فداکاری را بیاموزند.
گفتگو از سعیده نجاتی