دلتنگی مادرانه
میثم همهی خوبی ها را یک جا داشت و عیب و
ایرادی در رفتار و اخلاقش نبود. هیچ خاطرهی بدی از او ندارم. برای همین داغش روی قلبم
سنگینی میکند. از وقتی شهید شده همیشه نگاه او را در زندگی خود احساس میکنم و یقین
دارم که میثم دائم مرا میبیند.
گاهی که ناراحتم و به چهرهی میثم نگاه میکنم، اخم او را در قاب عکس میبینم. سریع از او عذرخواهی میکنم و میگویم: «میثم جان! ببخش مادر دلم برات تنگ شده، اما پشیمان نیستم، ناراحت نیستم، فقط دلتنگم.» وقتی خوشحالم نیز خوشحالی را در چشمان میثم به وضوح میبینم.
من دوست داشتم فقط یک خداحافظی میکرد. اما میثم چون نمیدانست من گریه میکنم و چون رابطهای صمیمی و علاقهای بیاندازه به هم داشتیم، تحمل صحنهی گریه کردن مرا نداشت و به من نگفت! و ناراحتی من فقط برای همین است. وگرنه هیچ وقت من نگفتم نرو.
دو ماه آنجا بود، یک بار هم نگفتم: «چرا رفتی؟ کی برمیگردی؟» حتی به رویش نیاوردم که چرا به من نگفتی که سوریه میروی؟ او را سرزنش که نکردم، تشویقش هم میکردم تا برای جهاد و دفاع روحیهای مضاعف بگیرد. دائم به او می گفتم: «من به تو افتخار میکنم، من ذوق میکنم که تو از حرم حضرت زینب (س) دفاع میکنی.» و کلی برایش دعا میکردم. او هم همیشه میگفت: مادر فقط برای من دعا نکن، برای دوستانم نیز دعا کن.» و این تکه کلامش بود.
برای مادران شهدای جاویدالاثر دعا می کنم و از خدا برایشان صبر و تحمل می خواهم. شهدایی که هنوز پیکرهایشان به میهن برنگشته است. آن ها که نمیدانند فرزندشان کجاست! پیکرشان در چه شرایط و وضعیتی است. دعا میکنم که خدا به داد دل مادران شان برسد. نه به کوری چشم دشمنان اسلام، مادران این شهدا نیز مثل هستند و روحیهی خوبی دارند.
منبع: حِلمای حرم(کتاب زندگی نامه شهید میثم نجفی)