روایتی از یک سخاوت و بخشش
سهشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۸ ساعت ۲۲:۴۷
همرزم شهید مدافع حرم «سجاد عفتی» روایت می کند: "سجاد" در روستای خان طومان در راه آوردن آذوقه برای همرزمانش ناگهان متوجه می شود دختری به همراه پدرش از این روستا که تازه از محاصره خارج شده، گرسنه اند و... ادامه این روایت جذاب را در پایگاه اطلاع رسانی نوید شاهد بخوانید.
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران، شهید مدافع حرم «سجاد عفتی»
سی ام تیر ماه 1364 در استان گیلان چشم به جهان گشود. ایشان یکی از
نیروهای ویژهِ نیروی دریایی سپاه چیذر تهران بود که در روز
یکشنبه بیست و نهم آذر ماه 1394 با تیر مستقیم در حلب سوریه شربت شهادت را نوشید. پیکر پاکش را در شهرستان شهریار به خاک سپردند.
روایتی از همرزم شهید
چند روز قبل از شهادت ابراهیم (نام جهادی سجاد عفتی) در منطقه حلب روستای خان طومان درگیری بین ما و نیروهای داعش خیلی شدید بود، پشت دیوار کمین کرده بودیم از در و دیوار تیر به سمت ما می آمد که متوجه شدم یک موتور سوار از جاده اصلی به سمت ما می آمد که نیروهای تکفیری به سمتش تیر شلیک می کردند کمی که دقت کردم دیدم ابراهیم است به سمت ما می آمد که به ایشان گفتم: دوست عزیز این چه کاری بود. خیلی خطرناک است، آروم زیر لب خندید گفت: اگه قسمتم باشد به من برخورد می کند، دیدم حال و روزش زیاد خوب نیست.
به ایشان گفتم: چرا حالت خوب نیست؟ چیزی شده برادر؟ به یکباره اشک در چشمانش سرازیر شد... گفت: همین الان مقدار زیادی مواد غذایی برایم تهیه کن! دوباره پرسیدم: چرا؟ برگشت گفت: داشتم تو مسیر می آمدم که یک پدر و دختر و در روستای تازه از محاصره داعش در اومده بود، دیدم دخترش گریه می کند، از پدرش پرسیدم چی شده (پدرش دست و پا شکسته ایرانی بلد بود)، گفت روستای ما چند روزه تازه از محاصره داعش در اومده و خانواده و زندگی مان همه از بین رفته است مردم روستا بیشتر از چند روز می شود که غذا نخورده اند و ابراهیم با گریه موضوع را برای من تعریف می کرد.
برگشت به من گفت: می توانی غذا برایم تهیه کنی تا برای آنها ببرم؟ من در جواب گفتم: آنجا تازه از محاصره در آمده ولی هنوز زیر آتیش دشمن است. به من گفت: شما داخل ماشین و غذا برسان و الباقی را من به مردم می رسانم. هوا کم کم سرد و تاریک می شد و ما به عقب برگشتیم و دوباره به انبار برگشتیم و ماشین را پر از مواد غذایی کردیم و به سمت روستا رفتیم و مواد غذایی و تو روستا پخش کردیم. هر شب کار "سجاد همین بود. بچه ها سهمیه غذایشان را نصف میکردند و شب به شب در بین مردم روستا پخش می کردند.
چند روز بعد در درگیری به مقام شهادت نایل گردید، وقتی پیکر مبارکش را آوردند، بچه ها دورش جمع شدند، گریه میکردند و می گفتند: ابراهیم یک یادگاری و یک رسم خوب برایمان گذاشت. از همان شب بچه ها به خاطر اینکه یاد ابراهیم را زنده نگه دارند به هم قول دادند که به یاد ابراهیم هر شب مقداری از سهمیه مواد غذایی خودشان را در مناطق محروم پخش کنند.
منبع: مدافعان حرم/ تنظیم شده مجدد توسط نوید شاهد
نظر شما