بمباران هوایی پارچین «ولی الله» را آسمانی کرد
از بلند گو صدای آژیر خطر در تمام محوطه ی صنایع دفاعی پارچین پخش شد. اندکی بعد فانتوم هواپیماهای دشمن به گوش رسید که نزدیکتر می شدند.
عصر روز دوشنبه بود. بچه های صنایع دفاع سخت مشغول کار بودند ولی الله دستمال سفیدی را از جیبش بیرون آورد و عرق روی پیشانی اش را پاک کرد. به یاد زمستان سال پیش افتاد. وقتی همه جا از برف سفید پوش شده بود. ولی الله در زیر زمین بود. از پله ها بالا رفت، هوس کرده بود زیر درختهای پاییزی محوطه صنایع دفاع قدم بزند. از هر پله که بالا می رفت، زمستان سال پیش، معنای بیشتری پیدا می کرد، همان زمستانی که لباس سفید امدادگران را به تن کرده بود و زخمهای بزرگ و خونین برادرانش را پانسمان می کرد. هواپیماها از فراز پارچین عبور کردند. ولی الله هنوز به فکر زمستان سال پیش بود که بمبی وسط محوطه ی صنایع می افتد و ولی الله به شهادت می رسد.