معبودا؛ سعادت شهادت را نصیبم گردان
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید جانعلی محمودی، سوم فروردین 1339، در روستای توچال از توابع شهرستان پاکدشت به دنیا آمد. پدرش شمسعلی و مادرش ساراخاتون نام داشت.
ایشان تا پایان دوره راهنمایی درس خواند و سپس سرایدار سازمان آموزش و پرورش شد. ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد و به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت.
این شهید گرانقدر در هفتم مرداد ماه 1361، در کوشک بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار وی در گلزار شهدای شهرستان زادگاهش واقع است.
وصیت نامه شهید «جانعلی محمودی» که در پانزدهم تیر ماه 1361 نوشته است را در ادامه می خوانیم؛
بسم رب الشهدا والصدیقین
مَن طَلَبَنِی وَجَدَنِی وَ مَن وَجَدَنِی عَرَفَنِی وَ مَن عَرَفَنِی عَشَقَنِی وَ مَن عَشَقَنِی عَشَقـــتُهُ وَمَن عَشَقـــتُهُ قَتَلــتُهُ وَ مَن قَتَلـــتُهُ فَعَلیه دِیــتُهُ وَ مَن عَلَیَّه دِیـــتُهُ وَ أَنَا دِیـــتُهُ...
هرکس که مرا طلب کند خواهد یافت و هرکس که مرا بیابد خواهد شناخت و هرکس که مرا بشناسد عاشقم خواهد شد و هرکس که عاشقم شود عاشقش خواهم شد و هرکس که عاشقش گردم او را خواهم کشت و هرکس را که بکشم دیه او بر گردن من خواهد بود و هرکس که دیه اش بر گردن من باشد دیه اش را خواهم پرداخت.
موقعیت ما مانند زمان حسین است و اسلام خون می طلبد و قربانی می خواهد و من به پیروی از حسینم و خمینی عزیزم خون می دهم تا اسلام پایدار بماند مگر می شود که پشت سر حسین را خالی گذاشت و خط و حرکت او را تقویت نکرد و خون را مطیع و پیرو حسین دانست.
و اینک معامله ای عظیم در جهان هستی بین بی نهایت کوچک بنده خدا و نهایت بزرگ الله به وقوع پیوسته است خدایا از همه چیز خود گذشته ام و آمده ام معامله ای با تو انجام بدهم اینک مشتری تو هستی و کالا هم جان من است و مکان هم هستی تو است و بهای این معامله نیز جنت تو است.
پاسدارم و هرگز نکنم پشت به میدان *** گر سر برود من نروم از سر پیمان
کم کم احساس می کنم که می توانم شاهد زیبای شهادت را نگاه کرده و در تنگنا در آغوش خود بفشارم و تا ابد از خود جدا نکنم زیرا معبودا، امکان شهادت من در میدان جهاد تو و برای قرآن مسلمین تو هست خدایا نا امید نیستم من در خود هیچ لیاقت شهادت نمی بینم ولی آگاه می دانم که تو خود توبه پذیری و دارای رخصت فراوان، پدر و مادر عزیزم افتخار کنید که این سعادت نصیب شما شده است.
مگر هر کسی می تواند به ملکوت اعلاء برسد و یا هرکسی می تواند پدر و مادر شهید باشد و در نزد خدا محترم باشد شهادت راهی است میان برکه همه کس نمی تواند از این راه برود و این هم فقط نصیب بندگان شاخص خدا می شود در مجلس عزای من یا حسین یادتان نرود و به یاد علی اکبر امام حسین نیز باشید.
گریه ای را که نیز می کنید برای من نباشد برای حسین و علی اکبر و اینها باشد نه برای من که کسی نیستم در برابر اینها. خدایا مرا با علی اکبر امام حسین محشور بگردان پدر و مادر عزیزم چند کلامی با شما و ای همسر و برادران و خوهران من دارم و آن این که مواظب رفتارتان باشید و دست از پیروی از خط امام برندارید.
دست از منتظری ها و مشکینی و رفسنجانی و خامنه ای و .. برندارید مگر نه این است که همین خط بوده که من و امثال من و شما را از رذالت و گمراهی به اسلام عزیز و به اوج عظمت رسانید و مگر همین خط امام را امروز قتل عام نمی کنند و مگر غیر از خط امامی ها کسی دیگررا هم به شهادت می رسانند.
و این خود بهترین دلیل است و حقانیت خط امام را به اثبات می رساند پس مواظب باشید که زمان پیامبر است و خوب علی زمان خود را بشناسید که باید بعد از پیامبر علی را یاری کرد و کمک کرد و نه گوشه نشین خلاصه و دست از امام و خط امام برندارید.
و در آخر نیز چند کلامی نیز با دوستان خود صحبت دارم:
ای دوستان انسان همیشه بر سر دوراهی قرار می گیرد و باید یکی از آن دو راه را انتخاب کند یا ذلت را یا عزت را و یا حسین را و یا یزید را و یا تسلیم را و یا شهادت را در راه خدا و بالاخره یا بهشت جاودانه را و یا دوزخ را و انسان در تمام این مراحل خود انتخاب گر است.
پس بکوشید که بهتربن راهها را انتخاب کنید که شما باید خودتان را بسازید زمینه ظهور حضرت مهدی فراهم شد و در رکاب آن حضرت بجنگید) (ترا به خدا رهبر عزیز را رنجیده خاطر نسازید و او را ناراحت نکنید و همیشه او را راضی نگهدارید که راضی نگهداشتن او در اصل راضی نگهداشتن خداست.
در ضمن چند کلامی نیز با خواهران خودم دارم که خواهرم باورکن، تو در این پوشش دین بهترین ثمره دین خواهی بود و خواهرم در مکتب ما نکبت و ننگ را جایی نیست. خواهر من دوشادوش و به سرکوبی این نقش پلید خواهیم رفت. خواهرم باور کن سخن از روسری و تو سری نیست سخن از سرپوش نیست سخن از رنج بردن تو نیست.
خواهرم باور کن سخن از عفت توست سخن از ارزشهای توست سخن از آزادی است خواهرم باور کن از دامن زن، مرد به معراج می رود پس خواهرم قدر خودت را بدان و در پایان سلامتی امام ولایت و ملت شهید پرور و ایثارگر را از خداوند آرزو می کنم خداحافظ دیدار در بهشت برین.
ان شاءالله و در ضمن مرا در ده امام خاک کرده و بر روی سنگ قبرم بنویسید: سرباز مهدی/ فرزند خمینی. والسلام. عضو بسیج مامازند جانعلی محمودی کارمند آموزش و پرورش
در آخر یک شعر می سرایم *** حجله سنگر *** خروش من شهادت است
سفیر گلوله عقد ما را *** خواهد خداوند *** و باید پوششی از خون تازه و سرخ
خود را بزرگ خواهم کرد *** و در غلغله شادی سلسله ها *** و بارش قفل شرب
در حجله سنگر عروس شهادت را *** به آغوش خواهم کشید *** و در همهمه تشیع کنندگان پیکرم
که اتومبیل تابوتم *** گلباران می شود *** مشتهای خشمگین گره کرده
با تکبیر
مرا بدرقه خواهند کرد *** عروس من شهادت است
و فرزند من و او *** نامش «آزادی» است
و در ضمن از شما می خواهم که این سفارش را به مادرم بکنید و به او بگوئید که اگر من شهید شدم عکس سربازی مرا که در خانه برادرم است به روی قبرم بگذارند و بر سر در حیاط یک پرچم سبز بگذارد و هر روز در خانه را آب پاشی کند و قدری حنا بر روی قبرم بمالد و هرشب جمعه بر مزارم بیاید با هم دیدار کنیم.
بیا ای مهربان مادر*** کنار سنگر من کنار سنگر من
که من نیستم حلالم کن حلالم کن *** من سرباز اسلامم که میرم سوی قرآن حلالم کن حلالم کن
به امید پیروزی رزمندگان اسلام علیه کافران صدام /خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
از عمر من بکاه و به عمر او بیفزا / والسلام علیک و رحمته الله و برکاته
فرزند عزیزت جانعلی
محمودی
منبع: مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید شهرستان های استان تهران