بهترین لحظات یک سربازِ شهید

یکی از بهترین خاطرات او هنگامی که ایشان در اصفهان
مشغول گذراندند دوران آموزشی بود که مادر و پدر به دیدار او رفتند که در این روز
شهید بسیار خوشحال بود و مادر و پدر از
اینکه او را در لباس رزم سربازی می دیدند. وی خیلی سرور و شادمانی داشته بود. این
روز که چندین ساعت را با پدر و مادر در آن محیط سربازی گذرانده بود یکی از بهترین
لحظات پرارزش زندگی شهید بوده است.

اشعار به یادگار مانده از شهید «منصور لطیفی» را در ادامه می خوانید؛
در دروازه تهران رسيديم *** صدای طبل و شيپور را شنيديم
به دل گفتم که اين طبل نظام است *** دو سال شخصی گری بر من حرام است
مرا بردن تراشيدن سرم را *** لباس ارتشی کردن تنم را
لباس ارتشی رنگه زمينه *** ز رفتن غم مخور خدمت همينه
سر کوه بلند فرياد کردم *** علی شير خدا را ياد کردم
علی شير خدا يا شاه مردان *** دل ناشاد من را شاد گردان
همه ميگن که سربازی دو سال است *** خودم دانم که يک عمر جوان است
منبع: مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید شهرستان های استان تهران