شهید «توکلی» وجود خدا را چگونه توصیف می کند؟
وصیت نامه ی شهید «علیرضا توکلی» را در ادامه می خوانید:
اللهم لک الحمد حمد الشاکرین، لک علی مصابهم، الحمد لله علی عظیم رزیتی، اللهم ارزقنی شفاعة الحسین (علیه السلام) یوم الورود و ثبت لی قدم صدق عندک مع الحسین (علیه اسلام) و اصحاب الحسین (علیه السلام) الذین بذلوا مهجهم دون الحسین (علیه السلام)
با سلام و درود بر پدر عزیز و بزرگوارمان حضرت امام خمینی و خانواده ی معظم شهدا، چند وقتی بود در این فکر بودم که هدف از خلقت انسان در این جهان چیست آیا این است که چند صباحی به این دنیا بیایم و همیشه در حال خوشگذرانی و گناه و گناه و معصیت باشیم و بعد از این دنیای فانی برویم ؟ خیر هدف اطاعت کردن از دستورات خداوند و معصومین (علیهم السلام) است و خداوند این دنیا را مکانی برای آزمایش بنده های خودش قرار داده است.
الان در حالی وصیت نامه ام را می نویسم که اکثر دوستان و بهترین آشنایان و و بندگان صالح خدا از این آزمایش پیروز شدند و خدا دست آنها را گرفت و در جوار خود و حضرت اباعبدالله و سایر معصومین (علیهم السلام ) در بهشت برین جای داد و من ماندم با کوله باری از گناه و معصیت.
این بار نیز شرق بصره را انتخاب کردم تا شاید خداوند به برکت خون های گران بهایی که در این منطقه ریخته شده دست ما را بگیرد و با پاره پاره شدن بدن خود فردای قیامت در مقابل حضرت اباعبدالله (علیهم السلام) و سایر شهدا شرمنده و روسیاه نباشم. خدا جان، خودت می دانی که از تو مقام و شهرت نمی خواهم، از تو فقط خودت را می خواهم و در زندگانی من خیلی مهربان بودی و دلیل مهربانیت این است که بارها تو مرا به نیکی فرمان دادی و من نافرمانی کردم. مرا از بدی ها نهی کردی و من مرتکب آنها شدم.
بیشتر از این ها می توانستم برای جبهه و انقلاب مثمر ثمر باشم ولی کوتاهی کردم و در زندگی خود شکرگزار نعمت هایم نبودم. همیشه نفسم بر من مسلط بود و با وجود این همه گناه و خطا باز دستم را گرفتی و هدایتم کردی و نگذاشتی آبرویم در این دنیا برود و الان رو به سویت آوردم و از تو می خواهم مرا از در خانه ات مأیوس برنگردانی و هر چه سریع تر از این زندان دنیا نجاتم بدهی.
و مرا نزد خودت و نزد دوستان شهیدم ببری و در این دنیا فقط دل به تو خوش کردم و همیشه دوست داشتم آقا امام حسین (علیه السلام) رو به رویم بنشیند و برایم روضه ی غریبی خودش و عطش بچه هایش را بخواند و من گریه کنم و آقا با دست های مبارکشان اشکم را پاک کنند و سرم را به دامن بگیرند و آن لحظه یکی از بهترین لحظات شیرین در این دنیا برای من باشد و انشاءالله دل به آن خوش دارم که دم مرگم هم آقا را بفرستی تا سرم را به دامن بگیرند.
چند کلامی با پدر و مادر عزیزم :
ای پدر و مادر رئوف و مهربانم از شما شرمنده ام در مقابل این همه سختی ها و زحمت هایی که برایم کشیدید و من نتوانستم لااقل گوشه ای از آن را جبران کنم. من امانتی بودم نزد شما و خدا را شکر کنید که امانت خود را در راه او دادید و همیشه صبر داشته باشید که «ان الله مع الصابرین» و کاری نکنید که با گریه های خود امام عزیز را دشمن شاد کنید.
البته نمی گویم گریه نکنید زیرا گریه برای شهید، روح انسان را شستشو می دهد و انشاءالله من هم فردای قیامت دست شما را خواهم گرفت و سعی کنید برادرانم را طوری تربیت کنید که فردا دنباله روی خط امام و اسلام و روحانیت باشند.
این را هم بدانید مملکتی که ارکان اصلی آن با خون شهدا درست شده، نمی توانید با شهید ندادن در آن مملکت سهیم باشید و همیشه سعی کنید کما فی السابق فرامین امام مظلوم و عزیزمان خمینی بزرگ را سرلوحه ی کارهایتان قرار دهید.
نماز را در اول وقت به جا آورید و فعالانه در نماز جمعه و مسائل سیاسی و ... شرکت کنید. از تمامی دوستان و برادران حزب اللهی خواهش می کنم به جبهه ها روی آورید و امام عزیز را یاری نمایید و نگذارید اسلحه ی شهدا روی زمین بماند و اگر خدای نکرده فردا به خاطر عدم حضور شما در جبهه ها مسئله ای پیش بیاید، آن وقت از خون تمامی شهدا شرمنده هستید و فردا باید حواب امام حسین (علیه السلام) را بدهید و بی شک آن وقت هیچ عذری پذیرفته نیست. از همه دوستان و آشنایانم می خواهم که حلالم کنند. به امید سلامتی حضرت امام و پیروزی رزمندگان اسلام.
ای همسفران باری اگر هست ببندید *** کین خانه اقامتگه ما رهگذران نیست
منبع: مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید شهرستان های استان تهران