وعده دیدار در نامه شهید «حسن سیگارچی»
به
گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛
شهید حسن سیگارچی/ هفتم فروردین 1339، در
شهرستان تهران به دنیا آمد. پدرش حسین، شیرینی فروش بود و مادرش فاطمه نام داشت.
تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. مدتی نجاری می کرد. به عنوان سرباز
ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و نهم فروردین 1361،
در تنگه چزابه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شکم، شهید شد. پیکر او را در بهشت
زهرای زادگاهش به خاک سپردند.
«نامه اول»
بسم الله الرحمن الرحيم
خدمت پدر عزيز و مهربانم
پدرجان سلام ، پس از تقديم عرض سلام سلامت و سعادت حضور مبارك را از درگاه ايزد منان خواستارم و اميدوارم كه هيچ گونه ناراحتي يا نگراني نداشته باشيد اگر جوياي احوال اينجانب فرزند حقير خود بوده باشيد ملالي ندارم بجز دوري شما نور چشمانم باري پدر جان خوب هستم و از سلامت كامل برخوردار مي باشم بايد خدمتت عرض كنم كه اين سومين نامه اي است كه تقديم حضور مبارك شما ارسال مي دارم و اميدوارم كه اين موردموجب نگراني خاطر شما نباشد اگر جوياي اطلاع اوضاع و احوال اينجا بوده باشيد بايد عرض كنم.
كه منطقه ما پدافندی است كه از اين جهت خيلي خوب مي باشد هيچ مشكلي در اينجا نداريم بطوريكه بچه ها اظهار رضايت مي كنند و به كوري چشمان دشمن با برخورداري از توان رزمي كامل آمادگي كامل خود را اظهار مي دارند خوراكي و پوشاكي كه به اينجا اهدا مي شود از كيفيت و كميت بسيار عالي برخوردار مي باشد بنابراين از اين جهت كمبودي احساس نمي كنيم در اين مدتي كه از مرخصي به اينجا برگشتي موفق شدم يک تلفن به بتول و تلفن ديگر را به عمو بزنم ضمن ارسال سه نامه كه اين آخري مي باشد
ان شاء الله ظرف ده الي دوازده روزديگر به مرخصي خواهم آمد كه اميدوارم وقفه اي در مدت آن پيش نيايد منظورم اين است كه اين مدت ده الي دوازده روز بيشتر نشود در خاتمه به كليه اقوام ، دوستان ، آشنايان و همسايگان سلام برسانيد دوستي دارم كه به تهران جهت مرخصي مي آيد و اين نامه را به اومي دهم كه به شماتقديم كند عرضم تمام سلامتي و سعادت همگي شما را از خداوند متعال خواهانم . خدانگهدار
قربان همگي شما فرزندتان حسين سيگار چي/ بیست و یکم دی ماه 1360/ امضاء
«نامه دوم»
بسم الله الرحمن الرحيم
بحضور محترم پدر عزيز وگرامي سلام عرض مي نمايم
پدر جان سلام ، سلام گرم مرا بپذير سلامي كه حاكي از سلامت كامل من كه از اعماق وجودم سرچشمه مي گيرد مادر عزيز سلام بايد خدمتتان عرض كنم كه به سلامتي به جاي خودم رسيدم و حالم كاملا خوب است و از سلامت كامل برخوردار مي باشم ملالي ندارم
بجز دوري شما عزيزان اكنون كه اين نامه را برايتان مي نويسم اولين شبي است كه از مرخصي رسيده ام و ساعت حدود 8.5 شب است كه در كنار نور فانوس به نگارش آن مشغولم اوضاع و احوال اينجا خيلي خوب است نگران من زياد نباشد و هميشه اميدتان به خداي بزرگ و توانا باشد هواي اينجا هنوز هم ملايم و بهاري است آنطوري كه بچه ها مي گويند از آن روزي كه من به مرخصي رفتم و تا آن روز كه از مرخصي مراجعت نمودم كه تقريبا پانزده روز مي شود هنوز باران نباريده است زيرا خداوند نظر لطف و محبت خود را متوجه رزمندگان در جبهه ها نموده است محسن جان سلام حال تو چطور است ان شاء الله كه خوب هستي آن شبي را كه با هم و .... آقاجون به سينما رفتيم فراموشم نمي شود واقعا به من خوش گذشت اميدوارم كه هميشه كانون خانواده مان گرم باشد و در كنار هم زندگي آرامي را داشته باشيم خدمت بتول و احمد كوچولو سلام عرض مي كنم و موفقيت آنها را آرزو مي كنم از بتول يك خواهشي دارم
كه يك مقدار بيشتر به فكر سامان باشد و با او در كارهاي خانه همكاري داشته باشد در خاتمه زياد سرتان را به درد نمي آورم عكسي به هنگام تير اندازي با اسلحه تير بار گرفتم كه زياد جالب نيست ولي هديه ي ناقابلي براي شما كه ان شاءالله بپذيريد در خاتمه به كليه دوستان ، آشنايان ، همسايگان سلام مرا برسانيد به اميد روزي كه سپاهيان اسلام بر لشكريان كفر صدامي پيروز شوند.
آمين يا رب العالمين / خدانگهدار همگي شما / فرزندتان حسين سيگارچي/ بیستم بهمن ماه 1360/ امضاء