تأملی بر زندگی شهید بمباران هوایی پالایشگاه تبریز/ شهید «فریبرز صبحی»
چهارده روز از بهار می گذشت اما هوای تبریز همچنان سرد بود و باد خنکی می وزید. فریبرز یکسره کار کرده بود و حالا می رفت تا بعد از ساعتها کار مدوام ، در بوفه پالایشگاه با نوشیدن یک استکان چای خستگی از تن بدر کند . سر میز ، یکی از کارکنان پالایشگاه که می دانست او غریب است و به تازگی به پالایشگاه آمده کنارش نشست و سر صحبت را با او باز کرد. حرف های آنها که گل کرد ، چند نفر از کارگران و کارمندان پالایشگاه هم به جمعه مردانه آنها پیوستند و از هر دری حرف به میان آمد. فریبرز بیشتر از همه حرف می زد و بقیه حرفهای او را می شنیدند. او از مسجد سلیمان گفت از اهواز و جنگ از پالایشگاه از حمله بی امان دشمن به تاسیسات نفتی و از حضور پر شور مردم .
وقتی خودش در جبهه
از پانزده سالگی اسلحه به دست گرفتم و به جبهه رفتم. تجربه ی جبهه ، استادم کرده بود. تیرانداز قابلی شدم . بیشتر هم در خط تک تیرانداز بودم . کمتر خطا می کردم . بعد آمدم به شرکت نفت و آرماتوربند شدم و حالا هم که به ماموریت آمدم و در تبریز هستم و بین شما دوستان جدید فریبرز بیست ساله با حرف هایش عده ی زیادی را دور میز جمع کرده بود مدتی که گذشت نگاهی به ساعتش انداخت و چای نیم خورده اش را سر کشید و همراه همکاران تازه اش به محوطه کار برگشت .
هنوز وسایل کار را برنداشته بودند که صدای مهیبی به
گوشش رسید. همه آسمان بلند شد .
هواپیماهای دشمن در ارتفاع پایین بالای سرشان پرواز می کردند. صدای آژیر قرمز از
بلندگوی محوطه پالایشگاه پخش شد و با آن صدای مهیب در آمیخت و هر لحظه بیشتر و
بیشتر شد. پرسنل پالایشگاه همگی به سمت محل امنی به راه افتادند.
اما پیش از آن که سر پناهی پیدا کنند بمب های دشمن بر سرشان آوار شد. آتش و دود سراسر پالایشگاه تبریز را در بر گرفت و عده زیادی از کارگران و کارکنان بی پناه در دم به شهادت رسیدند. فریبرز صبحی نیز یکی از این شهیدان بود که در تاریخ چهاردهم فروردین سال 1367 توسط بمباران دشمن در پالایشگاه تبریز به شهادت رسید و در جوار رحمت حق آرمید.
منبع: مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید شهرستان های استان تهران