تمام آرزوهای یکِ شهید
شهید محسن سیری در دوم اسفند 1362 وصیت نامه نوشته است که در ادامه می خوانید؛
ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیل الله صفا کنهم بنیانا مرصوفی
آنقدر به جبهه می روم و می جنگم تا شهید شوم
بدرستیکه خداوند دوست می دارد کسانی را که در راهش با صفی محکم در راهش بجنگند قرآن کریم. لبیک یا خمینی لبیک ای حسین زمان، پیوندم را پذیرا باش ای امید محرومان ای منادی حق و ای اسوه مجاهد.
این حقیر یکی از بندگان خدا با اقرار به نبوت رسول اکرم و امامت علی (ع) و یازده فرزند پاکش که آخرینشان بقیت الله العظم که در این زمان جهان را در انتظار خود نشانده و با پی بردن به راه پر تبلور حق خدا را شکر می کنم که موفق شدم که راهی را از بیراهه شناختم و در مسیرش حرکت کنم راهی که مسیرش و در انتهایش قرب به درگاه الله است.
و راهی که همیشه احتیاج به
خون دارد تا به هدف برسد و راهی که ابا عبدالله با هفتاد و دو تن از یارانش در آن به فیض شهادت رسیدند و راهشان گرامی
باد که با خونشان جوانها را به جوشش انداخته و عاشقان حق را فراوان کرد من خوشبختم
که توانستم در این جهاد بزرگ اسلامی جهادی که سرنوشت اسلام و محرومین را مشخص می کند
شرکت کنم و اگر در این راه مرگ با عزت نصیبم شد و در این راه شهید شوم ای عزیزان ای
خانواده عزیزم ای پدرم و ای مادر گرامی تر از جانم و ای برادر و ای خواهرانم من از
شما تمنا دارم که ناراحت نباشید و از مرگ من تاسف نخورید و برایم گریه غم نکنید غمها
را در دلتان نگهدارید چرا که اگر بیرون بریزید دشمنان اسلام را شاد کرده اید.
ای ملت
قهرمان شما را به ارواح خون شهداء قسم می دهم که تا زنده اید پشتیبان اسلام و امام
باشید امام را یاری کنید که خدا را یاری کرده اید. ای جوانهای عزیز شما برخیزید و
به جبهه ها بروید و ندای حق را سر دهید و به
هر نحوی که می توانید به اسلام خدمت کنید و راه امام را سرمشق زندگی خود قرار دهید
و ای آشنایان و ای دوستان من از شما طلب بخشش می کنم و اگر خطائی از من دیدید مرا ببخشید.
من تمام آرزوهایم را فدای یک هدف کردم من اگر قاسم را دیدم که هیچ ولی اگر ندیدم به او بگوئید که دوری او مرا آتش زد من به امید دیدنش صبر کردم ولی او نیامد کاسه صبرم لبریز شد و به جبهه رفتم تا شاید آزادش کنم ولی اگر نشد. و ای عزیزان سلام مرا به او برسانید و از قول من از او طلب آمرزش کنید
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته