پیشتاز در عمل به اسلام/ نگاهی به زندگی شهید والفجر هشت
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید مجتبی بیابان گرد/ یکم اسفند 1344، در روستای حصارکلک از توابع شهرستان پاکدشت به دنیا آمد. پدرش محمد، کارگری می کرد و مادرش سکینه نام داشت. در حد دوره ابتدایی درس خواند. کشاورز و سرایدار مدرسه بود. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. بیست و دوم فروردین 1365، در سومار توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر وی را در امامزاده حمزه روستای خاتون آباد تابعه شهرستان زادگاهش به خاک سپردند.
پیشتاز در عمل به اسلام
به گلزار شهدای پاکدشت آمده ام تا در این روز زیبای بهاری که سالگرد شهادت مجتبی است برایش آیه ای بخوانم. یک شیشه گلاب هم خریده ام که روی سنگ مزارش بریزم. از دور جمعیت زیادی را می بینم که دور مزار مجتبی نشسته اند.
کمتر کسی از اهالی روستایمان، روستای حاجی آباد ورامین، پیدا می شود که مجتبی را به یاد نداشته باشد. جلوتر که می روم خیلی از هم سن و سالهای خودم و مجتبی را هم می بینم. یاد بازی های و کار کردن در مزارع پدرانمان و عرق کردن زیر آفتاب، در ذهنم تازه می شود.
به زحمت از بین جمعیت می گذرم. کنار مزار مجتبی می نشینم و فاتحه ای می فرستم. سنگ مزار را شسته اند. گلاب را می ریزم و عطر آن در مشامم می پیچد. روزهای عاشورا و تاسوعا مجتبی بود که گلاب را به همه عزاداران می پاشید. آب و شربت می داد؛ با آن چفیه ای که دور گردن داشت. به او گفته بودم دوست دارم عضو بسیج شوم. خندیده بود. و گفت:«این که کاری ندارد.»
روز بعد با هم رفته بودیم و من هم عضو بسیج شده بودم و از ذهنم گذشته بود که باز هم مجتبی از من جلو زده است. هنگامی که زمان خدمت سربازی فرا رسید، مجتبی اولین نفری از ما بود که کارش را رها کرده تا به خدمت برود. پس از آن بود که ما از هم جدا شدیم و بعدها شنیدم که با لشکر هشتادو هشت زاهدان به سومار اعزام شده، مجتبی در عملیات والفجر هشت در بیست و دوم فروردین 1366 از عالم خاک گذشته و عاشقانه به پاکی نور آسمانها پیوسته است.
می دانستم که شهادت در راه اسلام تنها هدف زندگیش بود. یاد روز تشییع پیکرش که می افتم، دلم بیشتر می گیرد. قطره اشکی در چشمانم می نشیدند و برای شادی روح مجتبی فاتحه می خوانم.
منبع: مرکز اسناد اداره کل
بنیاد شهید شهرستان های استان تهران