مروری بر زندگی نامه شهید بمباران هوایی مسجد سلیمان شهید غلامرضا مظفری
همواره لبخند بر لب دارد. آن کس که همیشه با رویی گشاده و متبسم به دیدار مادر و پدر می رود، چگونه می تواند از دل نگرانی های مادر رنجدیده خود غافل شود. مادر نگران فرزند اردشی است که در جبهه ها با دشمن مشغول جنگ است . چشمانش به امید رسیدن خبر سلامتی جوان ، بر آستان در خشکیده است.
در جایی دورتر زن برادر ، در شهر مسجد سلیمان و در یک قدمی حمله دشمن ، هراسان و نگران چشم انتظار آمدن شوهرش به خانه است. غلامرضا ، اگر چه بر اثر سانحه ای در طول انجام خدمت نظام وظیفه از ناحیه چشم آسیب دیده و از باقی خدمت معاف شده است راهی می شود تا شاید نشانی از برادر پیدا کند. اول به خانه ی برادر در مسجد سلیمان می رود تا شب را به صبح برساند و صبح برای جست و جو عازم شود. بی خبر از ان که پرنده های آهنین و سنگدل دشمن از تاریکی شب استفاده می کنند سر مردم بی دفاع می ریزند.
غلامرضا
مظفری ، آن شب در هجوم حمله موشکی دشمن شکست خورده ، مظلومانه به شهادت می رسد. غلامرضا
مظفری ، در سال 1344 در خرابه فارس شیراز متولد شد . اما در کودکی همراه با
خانواده اش به یکی از روستاهای حاشیه تهران مهاجرت می کند و در ان جا ساکن می
شوند.غلامرضا
در دوازده سالگی درس و تحصیل را رها می کند و در باتری سازی مشغول کار می شود.
تجربه کار و دشواری های آن از غلامرضا شخصیتی صبور و مقاوم می سازد. او در مساجد و هیات های عزاداری حضوری پر رنگ داشت . در مبارزات انقلابی نیز فعال بود. دلسوزی ، مهربانی ، احترام و علاقه به کار و تلاش از ویژگی های روشن او بود. مادرش در وصف او می گوید : هرگز صدایش را بلند نمی کرد همواره سر به زیر بود و لبخند بر لب داشت و از کمک کردن به دیگران کوتاهی نمی کرد.
با نزدیک شدن به سن و سال خدمت مقدس سربازی ، دست از کار کشید و خود را برای گذراندن دوران سربازی معرفی کرد. در این دوره به کرمانشاه اعزام شد اما در یکی از شب ها ، در اثر سانحه ای از ناحیه چشم مجروح می شود. همین سانحه باعث می شود تا از انجام کامل دوره ضرورت معاف شود و به خانه باز گردد.
برادرش از رزمندگان اسلام بود که خانواده برای مدتی از او بی خبر بودند. غلامرضا در تکاپوی یافتن اطلاع از وضعیت برادر ، راهی مسجد سلیمان می شود . در این حال ، شهر بی دفاع در تیر رس حملات دشمن قرار می گیرد و غلامرضا مظلومانه به شهادت می رسد.
او در جایی از وصیت نامه اش نوشته است .
بر سر
قبرم بیائید و برای من دعا کنید و از خدا بخواهید مرا ببخشد. به مردم کمک کنید و
گرهی از مشکلات آنان را بگشائید و از این انقلاب حمایت کنید.
منبع: مرکز اسناد اداره کل
بنیاد شهید شهرستان های استان تهران