از جنگیدن هراسی نداریم/ نامه شهید «امیر خورسی»
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید امیر خورسی/ دهم دی 1343، در شهرستان ری به دنیا آمد. پدرش محمد، در شرکت واحد اتوبوسرانی کار می کرد و مادرش گللر نام داشت. تا اول راهنمایی درس خواند. کارگر کفاشی بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. یازدهم آبان 1361، با سمت آر پی جی زن در پاسگاه زید عراق بر اثر مصدومیت شیمیایی به شهادت رسید. پیکرش مدت ها در منطقه بر جا ماند و سال 1377 پس از تفحص، در بهشت زهرای شهرستان تهران به خاک سپرده شد.
نامه ارسالی از خانواده شهید «امیر خورسی» به فرزندش؛
حضور محترم پسر عزیزمان سلام عرض می کنبم، پس از تقدیم عرض سلام امیدواریم که حالت خوب بوده باشد و اگر از احوالات ما خواسته باشی به امید خدا سلامتیم جز دوری روی تو که آن هم زودتر برطرف گردد. امیر جان نامه ات به دستمان رسید خیلی خوشحال شدیم و از موفقیتهایی که برایمان در نامه نوشته ای خوشحال شدیم و همیشه دعا می کنیم که هر چه زودتر به پیروزی نهائی برسین.
و تو با تمام رزمندگان دیگر سربلند و پیروز به خانه هایتان باز گردید برای ما خیلی افتخار که دو تا از فرزندانمان را در راه اسلام که دین پایداری است فرستاده ایم نه تنها ما بلکه همه خانواده ها از فرستادن فرزندانشان خشنود هستند چون همه می داند جوانان برای چه می جنگند و از جنگیدن هم هراسی ندارند بلکه با رضایت خودشان به جنگ می روند.
امیر جان من از اینکه آخر به آرزویم رسیدم خیلی خوشحال هستم حتماً من پرسی کدام آرزو آرزویی که آخر نمیرم و ببینم یکی از پسرام تمام کارهایش و حرفهایش از دین خداست برای همین فکر می کنم که سنگینی که روی دوشم بودن سبکتر شده امیدوارم که همیشه همین طور با خدا و در راه خدا قدم برادری و دیگه حرفی ندارم.
همه به تو سلام می رسانند از جمله؛ مامان، اکبر و آقا اکبر، اکبر دائی ، اصغر با خانواده، اکبر با خانواده ولی آقا... امیر مامان می گه برای مختار حتماً نامه بنویس چون مختار نگران توست. منتظر جواب نامه هستیم.
بسم رب الشهدا
حضور برادر عزیزم مختار ملاحظه فرماید ، پس از عرض سلام امیدوارم که حالت خوب بوده باشی و همیشه موفق و پایدار و اگر از احوال اینجانب خواسته باشی خوب و دعاگویی شما عزیزان هستم. از اینکه زودتر نامه ننوشته ام مرا می بخشی، چون وقت زیادی نداریم، خودت بهتر می دانی که این نامه را می نویسم آمده ایم، در پادگان برای استراحت و دارن سازماندهی می دهند که در حمله دوم ما را به جلو ببرند خط مقدم نمی برند پشت خط مقدم هستیم. یعنی نیرویی پشتیبانی که انشاالله به موفقیت انجام خواهد شد.
برادرم چند روزی که در دشت عباس بودیم، بعضی بچه ها برای به طرف دامنه کوه بودند و سراغ تو را گرفته بودند و بچه گفته بودن می شناسیم و بچه ها از قول من سلام به تو رسانده بودند ولی متاسفانه من وقت نکردم به آنجا بیایم، چون هر روز جلو می رفتیم و سنگر دیگری درست می کردیم تا الان پنج الی شش سنگر با بچه ها درست کرده ایم ولی زیاد مستقر نیستم و مداوم به حرکت ادامه می دهیم و الان هم در آسایشگاه هستیم و شاید ما را چند روزی به خانه بفرستند.
بله اوه نامه گفته بود حمله دومی ولی امکان خیلی کم دارد و هفتاد درصد امکان دارد به مرخصی بیایم. انشالله برادر از حال و احوالات خود بنویس تا ما هم باخبر باشیم. اگر وقت می کنی تا آنجا که می توانی جواب نامه هایم را بنویس خیلی متشکرم. دیگر سرت را بیش از این درد نمی آورم به امید پیروزی و بازگشت هر چه زودتر به ولایت.
انشالله/ برادر کوچک امیر
منبع: مرکز اسناد اداره کل بنیاد شهید شهرستان های استان تهران