مروری بر زندگی نامه شهید «مجتبی محمدبیگی»
پیروزی انقلاب در ایران فضای مناسبی را برای کسانی همچون او فراهم ساخت تا با توجه به تغییر شرایط فرهنگی – اجتماعی به سازندگی فکری بپردازد و با استعانت از دستاوردهای خون شهیدان صراط حق را بپیمایند.
با شروع جنگ تحمیلی و صدور فرمان رهبر کبیر انقلاب مبنی بر تشکیل ارتش بیست میلیونی شور و هیجانی خاص در قشر جوان در جهت پیوستن به این ارتش بوجود آمد و بدنبال آن بسیج مستضعفین تشکیل و مشغول آموزش مشتاقانی شد که تمام وجودشان را صرف انقلاب و پیشبرد اهداف آن کرده بودند.
او نیز از همین قشر بود و هنگامیکه توانست اسلحه برادر در بسیج پایگاه محل ثبت نام نمود و با تحمل سختیها چه در شبهای سرد زمستان و چه در روزهای گرم تابستان مشغول پاسداری از دستاورد خون شهیدان شد بدین طریق او بدون هیچگونه چشم داشتی تنها برای رضای خدا و خوشنودی امام زمان (عج) سالهای متوالی در یاری رساندن به انقلاب پیشقدم بود و بدنبال آن برای شرکت در دفاع مقدس ملت ایران ثبت نام کرده و با گذراندن دوره آموزشی در پادگان هشید با هنر کرج عازم یکی از مناطق عملیاتی غرب کشور کردستان شد.
با پایان یافتن مدت مامویت به تهران بازگشت و به فعالیت در بسیج مسجد محل مشغول شد و بقیه ساعات روز در یک کارگاه فنی مشغول بکار شد ولی روحیه خدا جوی وی نتوانست دوری از جبهه را تحمل کند و بدنبال آن یکبار دیگر همراه با کاروان راهیان کربلا عازم شد و در عملیات ایزائی فکه شرکت نمود در طی این عملیات یکی از همرزمان نزدیکش یعنی میر حسن مجیدی موسوی به شهادت می رسد و آنان بهمراه شش گردان در مقابل شش تیپ زرهی دشمن مقاومت کرده و موفق میشوند ، او در این عملیات کمک آر پی جی زن بود و بطرز معجزه آسائی جان سالم بدر میبرد .
با پایان ماموریت فوق مجدداً به تهران بازگشت و اینبار در تعاونی مصرف محل
مشغول خدمت شد البته همزمان در بسیج نیز حضوری فعال داشت و عضو شورای مقاومت
پایگاه نیز بود .از جمله خصوصیات اخلاقی ایشان در این زمان میتوان از صبر و بردباری ایشان در
مقابل مشکلات و نابسامانیها نام برد و اگر اتفاقا از حادثه ای ناراحت می شد سعی
میکرد تا خشم و غیظ خود را فرو برد .
از ورزش غافل نبود او در رشته والیبال فعالیت میکرد هنگامیکه سرش به کار گرم میشد حاضر نبود تا لحظه ای سرش را بلند کرده و طرف مخاطب را بنگرد با اینکه کارش ایجاب میکرد تا با همه اهالی محل سرو کار داشته باشد کمتر کسی از اخلاق و نحوه برخوردش گلایه و شکایتی داشت با توجه به اینکه با مایحتاج عمومی مردم سرو کار داشت هیچگاه برای دوستان و رفقا حاضر نبود غیر ضابطه ای عمل کند حتی هنگامیکه د رمنزل اختیاج به کالائی داشتند که کمتر پیدا میشد برای تامین آن به فروشگاه متوسل نمی شد بطوریکه یکبار در منزل دستمال نداشتند و مادرش به ایشان اظهار داشت تا از فروشگاه یک بسته دستمال برای منزل بردارند ولی ایشان هیچگاه اینکار را نکرد .
یکبار برای طی دوره مرخصی به تهران آمده بود یکی از همرزمانش که همسایه نیز بود شهید شده بود هر گاه از محل رفت و آمد میکرد اگر چشمش به مادر شهید می افتاد خود را جائی پنهان میکرد در جواب این سئوال که دلیل اینکار چیست ؟ میگفت من و شهید با هم رفته بودیم ولی او شهید شد و من سالم بازگشتم و حال با چه روئی بصورت مادرش نگاه کنم هنگامیکه برای شرکت در مراس ختم به منزلشان رفته بود چنان گریه میکرد که حدی برای این عمل وی منصور نیست.
سرانجام این مرغ عاشق د رپی دیدار معبود ، به هر طرف جبهه پر کشید تا اینکه همراه با سپاهیان مهدی (عج) برای سومین باز عازم جبهه های نبرد شد و در عملیات دشمن شکن کربلای هشت شرکت جست و با خلق حماسه های بیمانند همراه با سایر همرزمانش در تاریخ بیست و یکم فروردین 1366 در منطقه شلمچه ، روح بی قرارش قفس را شکست و بسوی معبود پرواز کرد و همچون ابوالفضل العباس (ع) دستانش را از تن جدا کردند . همچون ام الائمه بانو فاطمه (س) پهلویش را مجروح ساختند و سرانجام همچون همه شهداء کربلائی شد و به حسین (ع) پیوست.
*****روحش شاد و یادش گرامی باد *****
منبع: مرکز اسناد اداره کل
بنیاد شهید شهرستان های استان تهران