اشعار پاییزی شاعر شهید هادی معافی
بسم الله الرحمن الرحیم
سیدی روح الله گوشم به فرمان توست جانم *** به قربان توست ای رهبر من (2)
می جنگم ، می رزمم ، با دشمنان اسلام *** منافقین و صدام ای رهبر من (2)
با حکمت و با خونم می کنم پشتیبانی *** از عالم روحانی ای رهبر من (2)
پیمان قرآن با خون خود نوشتم این بود *** سرنوشتم ای رهبر من (2)
منافق نابود است
روحانیت پیروز است *** خورشید ظلمت سرد
است ای رهبر من (2)
بسم الله الرحمن الرحیم
پائیز آمد ، در کنار درختان ، لانه کردن کبوتر ، از تراوش باران ، می گریزد .
خورشید از غم ، با تمام غرورش ، پشت ابر سیاهی ، عاشقانه بگرید ، می نشیند .
من با قلبی ، به سپیدی روز ، به امید بهاران ، می روم به گلستان ، همچو عطر اتاقی ، لابلای درختان ، می نشینم .
باشد روزی ، بندای بهاران ، روی دامن صحرا ، لاله روید .
شعر هستی ، بر زبانم جاری ، پرتوانم آری ، می روم در کوه و دشت و صحرا
ره پیمای ، قله ها هستم من ، در کنار یاران ، راه خود در طوفان ، می نوردم
در کوهستان ، یا کویر تشنه ، یا که در جنگلها ، رهنور دل شاد و ، پر امیدم
دارم امید که دهد ، سخنی کوهستان ، بر روان و جانم ، پاکی این کوه و ، دشت و صحرا
باشد روزی برسد شعر هستی بر لب جان نهاده بر کف راه انسانها را درنوردم
شعر هستی بودن و کوشیدن رفتن و پیوستن از کژی بگسستن جان فدا کردن در ره حق (2)