فرمانده گروهان عمار یاسر معجزه الهی را روایت می کند
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید محمد عیدی/ دهم شهریور 1341، در شهرستان شمیرانات به دنیا آمد. پدرش خانعلی و مادرش ربابه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت. مدتی مسئول پایگاه بسیج بود. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و ششم آبان 1361، با سمت فرمانده گردان عمار در سومار توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به پاها، شهید شد. پیکر او را در بهشت زهرای شهرستان تهران به خاک سپردند.
روایتی خواندنی از زن برادر شهید محمد عیدی را در ادامه می خوانید؛
این خاطرات را وقتی که شهید عیدی به منزل می آمد در زمان مرخصی برای ما تعریف می کردنند که من نیز فرازهای از این خاطرات را برای شما باز گو می کنم:
شهید فرمانده گروهان عمار یاسر
شهید نقل می کردند که یک روز که گروهان را به خط کرده بودند چون شهید فرمانده گروهان عمار یاسر بودند و به طرف تپه شکسته می رفتند گروهان تقریبا حدود هفصد تا هشتصد نفر جمعیت داشته است ایشان ذکر می کردنند قبل از اینکه عملیات را شروع کنیم گروهان را به صف کردیم تا از گروهان پذیرایی کنیم که با کمال تعجب دیدیم که هوا یک مرتبه گرفته و مه آلود شد و من به بچه ها گفتم این یک معجزه است که لطف خدا را شامل حال ما کرده است.
زیرا همیشه موقع شناسایی هوا صاف و مهتابی بود و این معجزه باعث شده که ما بچه ها را بدون اینکه دیده شویم از جلوی روی عراقی ها که حدود یکصد هزار نفر می شدند خیلی راحت از روی تپه دور بزنیم و به محل مین ها برویم و تا 50، 60 متر به منطقه عراقی ها نزدیک شده و عملیات پاکسازی را خیلی راحت و بدون دردسر انجام دهیم که جز لطف خدا و معجزه هیچ چیز نمی توانست باشد.
شش روز بدون آب و غذا
زیرا فقط به فکر این بودند که هر چه زودتر خودشان را به جبهه برسانند و زیاد در مرخصی به سر نمی بردند حتی یادم است که یک روز که عاشورا نیز بود با چه سختی بلیط فراهم کردند که هر چه سریعتر بتوانند بروند به جبهه ایشان تعریف می کردند که در روز دوم عملیات معاون دوم گروهان ما مجروح شده بود که ایشان را به همراه چند مجروح دیگر و راننده آمبولانس به داخل آمبولانس هدایت کردند.
که مجروحین را به بیمارستان برساند که متأسفانه راننده راه را اشتباهی رفته و تا نزدیکی های عراقی ها پیش می رود که عراقی ها به طرف آنان گلوله آرپیچی انداخته که بعد راننده و چند تا از مجروحین از آمبولانس پیاده شده و فرار می کنند و فقط معاون دوم گروهان و یک مجروح در آمبولانس باقی می ماند بعد از چند روز که عملیات تمام می شود.
آب رادیاتور
حدود شش روز بعد به طرف آمبولانس می روند و همیشه تعریف می کرد که دیدند معاون دوم گروهان به درجه رفیع شهادت نائل شده بود ولی با کمال تعجب دیدند که مجروح دیگر خودش را به زیر ماشین رسانیده بود و در این شش روز از آب رادیاتور ماشین که قطره قطره می آمده استفاده کرده و توانسته بود که زنده بماند خود مجروح تعریف می کرده در صورتی که با خنده و خوشحالی از این جریان به عنوان یک معجزه اللهی یاد می کرده می گفته که یک آدم سالم نمی تواند که شش روز را بدون غذا سر کند ولی این واقعا معجزه است که من با این وضع مجروحیتم توانسته ام شش روز را بدون غذا و فقط با این آب گذران کنم که بعد مجروح را به بیمارستان انتقال داده اند و خوشبختانه حال ایشان رو به بهبودی می رود.