معرفی کتاب؛
کتاب «لطفا پیغام خود را بگذارید» که مجموعه داستان (رمان) به کوشش خسرو باباخانی و رقیه سادات صفوی پرداخته است. که انتشارات «سوره مهر» آن را در نوبت اول در 2500 نسخه در قطع رقعی به چاپ رسانده است. طراح جلد و صفحه آرا «رسول کمالی» و لیتو گرافی و چاپ از «اندیشه» می باشند. قیمت این کتاب 10000 تومان می باشد.
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران، کتاب «لطفا پیغام خود را بگذارید» که مجموعه داستان (رمان)  به کوشش خسرو باباخانی و رقیه سادات صفوی پرداخته است. که انتشارات «سوره مهر» آن را در نوبت اول در 2500 نسخه در قطع رقعی به چاپ رسانده است. طراح جلد و صفحه آرا «رسول کمالی» و لیتو گرافی و چاپ از «اندیشه» می باشند. قیمت این کتاب 10000 تومان می باشد.

«لطفا پیغام خود را بگذارید» به قلم خسرو باباخانی و رقیه سادات صفوی

نویسندگان در این کتاب با عناوینی از جمله: لطفا پیغام خود را بگذارید، پشت بام ها شاهدند، دفتر جلد قهوه ای، اوسای ما چیلیک بود و ما نمی دونستیم، به سرخی فریاد، درختی در یاد، لبخند پشت پنجره، عملیات فریب، این روزها در خانه را باز می گذارم، قاب عکس، کوچه دوستی، گزارش یک مرگ از پیش اعلام شده، فراری، عشق و محبت، از فریاد تا سکوت، کاش نرفته بودیم شمال، تازه داشت طعم زندگی را می چشید که نامه ای از دادگاه برایش آمد، دست نوشته ها، گل آفتابگرادان، شب حادثه، کابوس یک شب پاییزی، یک نیمروز داغ، پیراهن یوسف و آخرین تصویر خود را به رشته تحریر درآورده است.

قسمتی از کتاب؛

این روزها در خانه را باز می گذارم/ مرضیه فعله گری

پاهایم دیگر نا نداشتند. دستم را به دیوار گرفتم و از پله های دالن داخل حیاط شدم، در را بست و آمد تو، رفتم لب حوض نشستم. هنوز هم نفس نفس می زدم. سرم را روی زانوهای لرزانم گذاشتم. به هیچ چیز فکر نکردم؛ حتی به این که این قدر ترسیده بودم. سربلند نکردم پشت بام های اطراف را ببینم، که نکند کسی چیزی آن بالا باشد. آرام که شدم، سرم را برداشتم. پیرزن گفت: «نفست اومد سرجاش؟» سرم را تکان دادم. گفت: «بیا تو، کوچه ها هنوز ناامنه.»

خودش جلو افتاد و من هم پشت سرش، از پله ها بالا رفتیم، وقتی دید تردید دارم، گفت:«نترس، بیا تو پسرم!» پاهایم هنوز می لرزید. گفت بنشینم. تکیه دادم به بالش هایی که روب هم گذاشته شده بود. به پیرزن نگاه کردم، که به طرف علاءالدینی که گوشه اتاق، بین پنجره و دیوار بود، می رفت، یکهو ترس برم داشت.

گفتم چقدر با طمانینه! نکند مادر یکی از آن سربازها یا نمی دانم ارتشی ای، ساواکی ای چیزی باشد و مرا توی خانه پناه داده، که کار پسرش راحت تر شود، همان جا به خودم قول دادم اگر سالم رفتم بیرون، دیگر از این غلط ها نکنم. مرا چه به این کارها!...

این کتاب در «کتابخانه ایثار و شهادت» اداره کل شهرستان های استان تهران واقع در خیابان شهید رجایی - نرسیده به پل آزادگان - جنب مسجد ولی الله اعظم . و به شماره تماس 2000-5413-021 می باشد.


و این کتاب به رده بندی 1389 468ج 4249 PIR در کتابخانه موجود است.

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده