به مناسبت سی و پنجمین سالگرد «شهادت» وصیت نامه «شهید سیدمهدی میربابایی» منتشر شد؛+دستخط شهید
این راه پر پیچ خم زندگی را فقط با خوردن و خوابیدن نمی شود ادامه داد، بسی سخت و دیرگذر می باشد چه بسا حوصله انسان به سر میرود راهی پر معنا زودگذر، پروازی ملکوتی، به سوی معبود خود در جبهه ها می شود و احساس کرد جبهه دانشگاه عشق راهیان شهادت و سعادت.من به سهم خودم این راه را با چشمی باز و با آگاهی به اندازه وسع خودم انتخاب کردم و هیچ اجبار و زوری نبوده راه، راه انبیاست و راه مخلصین و نقربان درگاه خداوند راهی که کهنه ها را به دور میریزد و نو می آورد.
شهید

به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید سیدمهدی میربابایی/ یکم فروردین 1338، در روستای جیلارد از توابع شهرستان دماوند به دنیا آمد. پدرش سیدیوسف، کشاورزی می کرد و مادرش نیره نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت. شغلش آزاد بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. سی ام مرداد 1362، در حاج عمران عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر او را در امامزاده سلطان محمد زادگاهش به خاک سپردند.

وصیتی ناب از شهید «سیدمهدی میربابایی» به یادگار مانده است که در ادامه می خوانید؛

الا بذکر الله تطمئن القلوب

معبودا؛ من ضعیف تر و ناتوان تر از آنم که بتوانم با تو راز و نیاز و مناجات کنم، زبانم توان گویای قدرت و عظمت تو نمی تواند باشد، پر کاهی در مقابل کوهی بزرگ قابل ارزش غیبت معشوقاتنها عشق من تو نزدیک شدن به اهداف تو که کمال ماست.

عنایت کن تا بتوانم عاشق حقیقی تو شوم و لیاقت داشته باشم هر ساعت پیش تو آیم و پرواز بکنم بارالها: من با چه زبانی از این همه نعمتهایی که دادی بتوانم سپاسگزاری بکنم. چشم دادی به نظام طبیعت پی ببرم.

حقایق را با چشمانم تشخیص بدهم باطها را مستقیم به باطل بودنش یقین کنم و دست بی نوا را بگیرم و کوری که در حرکت است به مقصدش رسانم و از این همه نعمتهای که به ما ارزانی داشته شکرگزار باشیم.

گوش داده تا از بزرگان چیز بیاموزیم حقایق بشنویم باطل را رد کنیم و عقل را هرگز هدایت کننده گیرنده گوش قرار بدهیم، هر چیزی را که بدون قیدی حاکمیت بر عقل است قبول نکنیم و بالاخره مستمع عالی با هدفی عالی از افراد عالی بپذیریم.

دست دادی که با دستم دست ناتوانی را از چاه بیرون آرم دست دادی که سر مظلومان جهان را دست بکشم و نوازش کنم و با دستان بر کفار بتازم و تیرهای گلوله را بر قلب دشمن زبون بزنم و بالاخره دست دادی امرار معاش کنم از راه صحیح به اهدافم برسم.

پا دادی تا کربلا و بیت المقدس قدس را با پای پیاده پیش روم و واقصی نقاط جهان را بپیمایم و بر قدرت خدادادی باعث حرکت و باعث ایستادن جسم به صورت عادی و طبیعی شد.

معبودا؛ از تو می خواهم مرا در همه جا در همه حال و با همه کس و در همه ساعت یکرنگ گردانی و شرایط و جو و محیط در من اثر نگذارد و مانند کوهی استوار در مقابل بادهای کوچک لغزش نخورم.

خدایا؛ مرا آنقدر کنجکاو کن که همه دقایق به عظمت و بزرگی تو فکر کنم. تا تو را آن طور که در ذاتم هست بشناسم و فقط به تو فکر بکنم و بس معبودا؛ مرا به امر مهم تولی و بتری استقامت بزرگی عطا فرما. تا با دوستان تو چنان دوست شوم که معشوق آنها شوم.

و دشمنان تو را چنان که توقع داری برخصم زبونشان بتازم و چنان برخوردی با آنها نمایم که نشانگری نماید که من مخالف منکرنم.

نوشته به تاریخ بیست و چهارم مرداد 62 دوشنبه/ میربابایی

متن خاطرات خود نوشت/ «قسمت دوم»

ما نزی فی خلق الرحمن من تفاوت

در خلقت خدای رحمان هیچ ناهماهنگی نمی بینی خلقت نظم و انضباط گردش شب و روز گردانیدن. طبیعت خلقت انسان همه نشانگر خدای منان می باشد کور باد چشمی که نمی تواند به بصرت به این همه نشانه بنگرد و اقرار به کلمه «الله اکبر» بیاورد.

این نوشته به تاریخ بیستم مرداد 62 پنجشنبه ساعت شش بعدازظهر در پشت چادر در گردان کمیل نوشته شد، البته من قابل آن نیستم که چیزی به عنوان وصیت بنویسم و خود را کوچکتر از آن می دانم ولی چون تکلیف است باید چند کلمه ای نوشته شود.

ما چه کشته بشویم و چه بکشیم پیروزیم. امام خمینی

این راه پر پیچ خم زندگی را فقط با خوردن و خوابیدن نمی شود ادامه داد، بسی سخت و دیرگذر می باشد چه بسا حوصله انسان به سر میرود راهی پر معنا زودگذر، پروازی ملکوتی، به سوی معبود خود در جبهه ها می شود و احساس کرد جبهه دانشگاه عشق راهیان شهادت و سعادت.

من به سهم خودم این راه را با چشمی باز و با آگاهی به اندازه وسع خودم انتخاب کردم و هیچ اجبار و زوری نبوده راه، راه انبیاست و راه مخلصین و نقربان درگاه خداوند راهی که کهنه ها را به دور میریزد و نو می آورد.

در صدر اسلام و حالا وجبی از خاک اسلام آزاد نمی شود مگر با خون حزب الله باید وجب به وجب خاک ایران خونرنگ شود و جلو رود اسلام صادر شود تا اسلام حاکم بر جهان بزرگ شود به برادرانی که همیشه به جبهه می آیند احترام بگذارید نه پولی نه تمامی نه فکر مادری هیچ چیز نمی شود و حساب کرد در مقابل توپ و خمپاره فقط انسان خدا را می بیند.

پس بنابراین به آنها احترام بگذارید چندین ماه از جنگ می گذرد و بجز مسئولین مملکتی که خداوند آنها را توفیق بدهد کسان دیگر در گوشه و کتار هستند شعار حزب الله می دهند.

نیروی جسمی قوی دارند ولی از ترس جانشان حتی یک بار به جبهه نیامدند و سر بزنند یعنی از پدر پیر آیت الله العظمی منتظری هم پیرتر و ضعیف تر بودند زیاد شعار آنها را تحت تأثیر قرار ندهید زیاد به آنها مطمئن نباشید چون امام فرمودند مسئله اصلی جنگ است و تا زمانی که به جبهه احتیاج به نیرو دارد.

باید جوانان به جبهه بروند پس دیگر جای هیچ گونه مانع ای نباید باشد امام را دعا کنید تا یک روزی پشیمان نشوید همیشه بعد از نماز بگوئید خدایا ما را ساعتی بدون امام عزیزمان وامگذار.

دنیا منتظر روزی است که خدایی ناخواسته امام زبانم لال طوری شود و ایران را مانند طعمه ای کوچک به چنگال بزرگشان ببلعند از حالا ایمان هایتان را قوی و محکم و استوار سازید وحدت را هر چه مصمم تر به یکدیگر صمیمی تر شوید و فکر آن روز باشید من قدرت امام را مانند نور خورشید در کره زمین می بینم که اگر این خورشید خاموش شود.

و تاریکی دنیا را فرا می گیرد ولی اگر پیرو امامید قدر خودتان را بدانید مانند امام استقامت داشته باشید فقط به فکر اسلام باشید به یکدیگر بدبین نباشید از غیبت و تهمت و افتراء بپرهیزید به فکر تزکیه نفس باشید، به روحانیت و به مسئولین مملکتی خوش بین باشید.

آگاه و تیزبین باشید روحانیت عزیز را نگذارید ضعیف شوند اینها یاران و اصحاب پیغمبر گرامی می باشند. اسلام بدون روحانیت بقول امام مانند کشور بدون طبیب می باشد.

پدر و مادرم؛ برای مت هیچ گونه ناراحتی نداشته باشید چون من خودم این راه راه انتخاب کردم و افتخار کنید فقط بکوشید در تربیت آن برادرانم که سلاح شهدا را از زمین بردارند و نگذارند به زمین بیفتد.

ای خداوند تو خود می دانی که این جان ناقابل ارزشی ندارد و تو آگاهی که من چیز دیگر نداشتم بجز این جان ناقابل از من قبول کن. امیدوارم پدر و مادر عزیز و مهربانم از من حقیر راضی باشند و مرا ببخشند همانطوری که من از ایشان راضی هستم برادرانم را سلام می رسانم و امیدوارم در راه اسلام عزیز بکوشند تا آنجائی که در توان دارند از اسلام دفاع کنند.

محسن را زیاد اذیت کردم عذر می خواهم مرا ببخشد برادرانم و خواهران عزیزم یک به یک طلب بخشش میکنم و اگر شهادت نصیبم شد کسانی که مخالف انقلاب و راه امام می باشند در تشییع من شرکت نکنند.

چون روح من آگاه است و متنفر از کسانی که مخالفند می باشد از همه دوستان و فامیلها طلب بخشش میکنم و به آنها می گویم که مرا ببخشند مخصوصاً رفقها و دوستانم.

انشاالله مخلص تر شوند و خوش بین هستند، خوش بین تربشوند خداجو هستند خداجوتر بشوند بلاخره حزب اللهی هستند حزب اللهی تر بشوند تا خداوند بخشش را شامل حال همه ما بکند به همه کسانی که با ما برخورد دارند میگیرم که تا زمانی که جنگ هست در مقابل جنگ بی تفاوت نباشند.

و فقط به فکر مادیات دنیا نباشید این دنیا رفتنی است بیشتر تقوا را پیشه کنید. تقوا دو رنگی را کنار بگذارید در همه موقع و در همه جا و در همه ساعات یک جور باشید خدا را در نظر بگیرید یکرنگ یکدل به یک صدا یک هدف همه موقع به یاد خدا و با رسم خدا باشید.

تا انشالله پیروز شویم اگر زمانی ما یکرنگ شدیم خداوند سیل پیروزی را از همه طرف نصیب ما میکند و اگر یکرنگ نباشیم دعاها و نمازها و مناجاتها و غیره بی اهمیت می باشد.

دوست دارم در خانواده ام به نماز بیشتر اهمیت بگذارند و همه مردم به نماز جماعتها و دعای کمیل ها و نماز جمعه خیلی اهمیت بدهند که دنیای استکبار از این مجمع ها می ترسد و مشت محکمی است به دهان دنیای استکبار همه کارها فقط بخاطر خدا باشد تا رستگار شویم.

حساب سالیانه حساب معصیتها و گناهها حساب همه کارهای روزمره خودتان را داشته باشید و هیچ موقعه بدون حساب پیش نروید به خانواده شهدا احترام بگذارید.

یک بار دیگر سلام گرم خود را به پدر و مادر عزیز و مهربانم برادرانم و خواهرانم و دوستان و همه فامیلها یک به یک میرسانم و از آنها میخواهم که مرا ببخشند.

سیدمهدی میربابایی/ بیستم مرداد 62/ امضا

دستخط وصیت نامه شهید


منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران

برچسب ها
نام:
ایمیل:
* نظر:
مطالب برگزیده استان ها
عکس
تازه های نشر
اخبار برگزیده