امدادهای الهی در «جبهه»
بسم الله الرحمن الرحیم
حمد و سپاس می کنم خدای متعال را که توفیقش مرا شامل حالمان کرد و ما را از جهل کامل و ظلمت و گمراهی نجات داد و سپاس می کنم خدای سبحان را که رهبرم را عالمی تمعلمان ، زبانمان و قلممان از وصف ایشان عاجز است چون ، امام خمینی را قرار داد .
برادران چه سعادتی بالاتر از این می توانستم داشته باشم که از ظلمت محض بیرون آمده و بسوی لقای الهی پیش برویم ، توصیه ام این است که این نعمت الهی را ارج نهید و قدری عمیق تر به مسئله بنگرید و بیشتر تامل کرده و اندیشه کنید که ما چه بودیم و الان چه هستیم خداوندا چه توفیقی بود که زمان مرا دوباره به تکرار آوردی و حسین زمان کردی و پیروانش را هم که علیه یزیدیان بشورند و با آنان ستیز کنند و همچون حسین (ع) در کربلای کردستان ، با لبهای عطشان و با شعار لاحول و لا قوة الا با الله به دشمن زبون هجوم آورده و آنان را از پای در آورده و خود نیز به شهادت رسیدند ، دلم می خواهد که باز ماندگانم همچنان که می دانند بیشتر تامل کنند که ما این راه را می رویم ، این شهدا ، چرا از همه چیزشان گذشتند و از نشستن روی خاکها خسته نمی شوند چرا از این جبهه جبهه می روند و چرا در پی چه چیزی هستند بدانید که ما کور کورانه حرکت نمی کنیم راه برایمان روشن است و راه سعادت و نیکبختی را جهاد می دانیم.
امدادهای الهی یکی پس از دیگری در این جبهه ها دیده می شوند گویی دیگر به اوج خود رسید رسیدن سرزمینها ، و این دلهای پاک آماده اند که انشاء الله هر چه زودتر انتظار به سر رسد و چشمها با دیدن آقا امام زمان (عج) روشن شود و با قیام ایشان و پشتیبانی سپاه صاحب الزمان ، فتح المبین ، و فتح ؟ین پیروزی مهم بیشتری داشته باشید تا در مقابل خدای متعال رو سفید باشید ،
و مادرم ، ای مهربان ، خدا شاهد است که شما در حق من خیلی زحمت کشیده اید و من هم خیلی اذیتتان کردم که نمی توانم از عهده ی زحمات و الطاف شما برایم ، و امیدوارم خدای بزرگ عوض شما را در آخرت بدهد از شما می خواهم مرا عفو نمایید ، هر چه بودم مرا ببخشید .
پدر مهربان و عزیزم تو خود می دانی که چون امام راه را برایم روشن کرده
بودند و تکلیف کرده بودند که به جبهه ها هجوم بیاوریم ؟ مردن در رختخواب را برایمان
ننگ دانسته بودند و من همچون پیرو ایشان بودم از همه ی لذتهای زندگی و دنیوی گذشتم
و به ندای ایشان لبیک گفتم و از تو هم و بچه هایم مهدی و مریم و مرجان دوری گزیدم.
اما خداوند متعال تو را امتحان خواهد کرد و همچنانکه در امتحان به سر می بری ، مواظب
باش صبر داشته باش و از یادگارهایم مواظبت بنما و نگذار احساس بی بابایی بنمایند ،
امیدوارم که زندگی برایت به خوشی بگذرد و وظیفه ات را درست شناخته و انجام دهی حتما
چنین خواهد بود و امیدوارم که خداوند متعال از تو راضی باشد.
هشدار می دهمم که جدا مواظب باش ، همچون زینب (س) صبر داشته باش ببین زینب (س) ؟ تو هم پیرو ایشان باش و از تو می خواهم که مرا ببخشی هر چه بود بالاخره گذشت و از شما می خواهم که از ؟ دلم عزیزانم که می دانی من آنها را خیلی دوست داشتم و تمام زندگیم فدای آنها بود ، مهدی عزیزم ، جانم ، پروانه دخترم ، خواهرم امیدوارم که شما بزرگ شوید و در زندگی موید و موفق باشید و آرزوی سعادت و موفقیت شما را دارم از من سفارش به شما فرزندانم مادرتان را ناراحت نکنید مبادا او را آزار نمایید .
از شما خواهش دارم که جنازه ام را در نزد شما و فرزندانم در حصارساتی کنار شهداء به خاک بسپارید. فرزندانم را به تو همسر عزیزم می سپارم و نگذاری بدست برادرهایم بیفتند و تو سر آنها بزنند .
خیرالنساء جان آخرین بار است که اسم شما را می نویسم ، تو یک زن فداکار هستی و تو بودی که در تمام رنجها و سختیهایم شریک بودی دیگر عرضی ندارم به امید دیدار در روز رستاخیز .پدر مهربانت و مادر محترمتان می خواهم که مرا طلب مغفرت خود بنمایند و آنها در حق من پدری و مادری نمودند سلام به رضا ، حسن ، مجتبی ، علی و بهادر برسان
برادران بی وفایم ، واقعا شما برادران خوبی برایم نبودید و امیدوارم که خداوند شما را در زندگی بنماید .
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته / تاریخ بیست و پنجم فروردین 1366 عبدالزهرا سخراوی
به امید پیروزی رزمندگان اسلام و نابودی صدام و صدامیان