برگی از زندگی شهید «محمدعلی محمودآبادی»
سرانجام در سن بيست سالگی به اذن مادر و خانواده با دختری از خانواده متشخص و مذهبی كه اهل شهر مقدس قم بود ازداوج كرد و در سال 1361 خداوند به او يك دختر عنايت كرد و او گرما بخش زندگی آنها شد .
زندگی گرم و صميمی آن تنها چهار سال ادامه يافت يعنی در سال 1365 روز يكشنبه صبح هواپيماهای رژيم بعثی عراق آسمان لاجوردی اراک را پر كرده بودند.
پرنده های غول آسای آهنی بر فراز كارخانه آلومينيم سازي اراک به اوج رسيد موشكها و راكت هاي خود را بر سر پاك ترين انسانها فرو ريخت و از ميان انسانهاي مختلف فرشته ها را برد .
يك ساعت بعد كارخانه غرق در خون و آتش بود خوني كه از بدن مجروح هر پنجاه و دو تن از كارگران پاك و صادق كارخانه جاري بود آسمان خون گريست و بودند فرزنداني كه هرگز پدر را نديده و هميشه او را در قلب خود ديدند . دختر بزرگ محمدعلي كه حال صاحب خواهري كوچك شده بود كمي آرام تر از قبل بود زيرا پدر را تمام مدت در خانه حس مي كرد و قلبش از محبت او گرم بود .