سرود عاشقی
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید یزدان لرنی/ هشتم مهر 1340، در روستای قوینیک از توابع شهرستان ورامین به دنیا آمد. پدرش علی اصغر، کشاورزی می کرد و مادرش ام البنین نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. او نیز کشاورز بود. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. دهم مرداد 1362، در پیرانشهر توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. مزار وی در حسین رضای شهرستان زادگاهش واقع است.
دست نوشته های شهید «یزدان لرنی» را در سالروز وصالش می خوانید؛
به نام الله و در هم کوبنده دژخیمان
«سرود مرگ»
هنگام مرگ دستهایم را از تابوت بیرون بیاورید تا مردم بدانند که چیزی همراه نبرده ام و یا مرا در گور عمیقی نمائید و سنگ سیاه بر مزارم قرار دهید تا سیاهی دوران زندگی را بر مردم آشکارگر دو صبحگاه صلیبی از غم بر مزارم قرار دهید. یا شبان هنگام غم به جای مادرم اشک بریزد. ای زندگی مرگ بر تو باد که انسانهای زمان از تو فراری هستند.
نوشته از سرباز وظیفه یزدان لرنی/ امضاء/ نوزدهم اردیبهشت 1362
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان
سرباز وظیفه یزدان لرنی «مرگ در میدان» بیستم اردیبهشت 1362
مرگ در هر حالتی تلخ است. اما من دوستش دارم که چون از ره درآید مرگ در شبی آرام چون شمعی شورم خاموش. اینکه مرگ دیگری هم است دردناک اما شگرف و سرکش و مغرور. مرگ در میدان با تبیدن های طبل و شیون شیپور. یا مفبر تیر و برق تشنه شمشیر غرق در خون پیکری افتاده در زیر سم اسبان «وه» چه شیرین است.
رنج بردن پا فشودن؟ دردی یک آرزده مردانه مردن و نه را و امید بزرگ خویش با سرود و زندگی بود. جان سپردن! آه اگر باید زندگی را با خون خویش رنگ آرزه بخشید و به خون خویش نقش صورت دلخواه زد بر پرده امید من به جان و دل پذیرا می شوم. این مرگ خونین را مرگ در میدان آرزوی من است. پس می خواهم از تو ای دوست راهم را ادامه دهی.
یزدان لرنی/ امضاء/ بیستم اردیبهشت 1362
به نام الله
شعر از سرباز وظیفه یزدان لرنی؛
بیست و پنجم شهریور 1361
یاران چه غریبانه رفتند از این خانه *** هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه
بشکسته سبوهامان، خونست به دلهامان *** فریاد و فغان دارد دردی کش میخانه
هر سوی نظر کردم هر کوی گذر کردم *** خاکستر و خون دیدم ویرانه به ویرانه
افتاده سری سویی گلگون شده گیسویی *** دیگر نبود دستی تا موی کند شانه
تا سر به بدن باشد این جامه کفن باشد *** فریاد اباذرها ره بسته به بیگانه
لبخند سرودی کو سرمستی و شوری کو *** هم کوزه نگون گشته هم ریخته پیمانه
آتش شده در خرمن وای من و وای من *** از خانه نشان دارد خاکستر کاشانه
ای وای که یارانم گلهای بهارانم *** رفتند از این خانه رفتند غریبانه
پس می رویم ما هم راه یاران *** تا در بیایان نمانند تنها، تنها یاران
به نام خدائی که به ایوب صبر عطا کرد
بگو مادر هنوز یادی از ما می کنی یا نه *** تو زخم قلب بیمارم مداوا میکنی یا نه
بگو مادر که بعد از مرگ من آیا *** برایم حجله گاهی را سر پا می کنی یا نه؟
بگو مادر بدانم بعد من آیا *** تو آن عکس غریبم را تماشا می کنی یا نه؟
من از دنیا ندیدم هیچ خیر و خرمی مادر *** تو بعد از من صداقت به دنیا می کنی یا نه؟
بگو مادر به (بابایم) که ای خک گشته پشتت از غم *** تو یادی از یزدان جوانت می کنی یا نه؟
بگو مادر که بعد از رفتنم آیا *** تو پیش کم دنیا را مداوا می کنی یا نه؟
تمام نامه درد غم اینهاست مادر*** تو بازم با من افسرده پی جور جفای کنی یا نه؟
تقدیم از طرف سرباز وظیفه یزدان لرنی به حضور مادرم قربانت یزدان
چهارم اردیبهشت 1362/ امضاء