حضورش در جبهه ایمانش را قوی تر و محکم تر کرده بود
شهید حسن احمدی اولین فرزنده خانواده بود که در روز چهارشنبه مورخه دهم تیر 1349 در تهران بیمارستان شهید اکبر آبادی (که در سابق بنام طاغوت بود) دنیا آمد . او در خانواده ی دیندار و معتقد به اصول دین و احکام اسلام پرورش یافت .
او از همان ابتدا تحت سرپرستی پدر بزرگوارش ابوالقاسم احمدی و در دامان پاک مادرش طوبی احمدی در یکی از محله های تهران (شاپور سابق) در خانه ی مستاجری زندگی می کرد ، او در دوران کودکی با وقار و با اخلاقی نیک در کنار پدر و مادرش رشد نمود .
او پس از گذراندن دوران کودکی وارد مدرسه واقع در جاده ی ساوه و صفنار شد و سال اول ابتدائی را آنجا بپایان رسانید و سپس دوم تا چهارم ابتدائی را در مدرسه مجلسی واقع در اسلام شهر بپایان رسانید و مدرک پنجم ابتدائی را در مدرسه ی شفیع خانی گرفت .
شهید پس از گذراندن دوران ابتدائی دوران راهنمائی را در مدرسه شهید مفتح واقع در موسی آباد شبانه آغاز نمود و روزها بکار بستنی فروشی می پرداخت او از میدان مولوی جنس میاورد و میفروخت ، تا از این راه کمکی برای خانواده خود باشد .
پس از پیروزی انقلاب اسلامی شهید حسن احمدی چون دیگر عاشقان به عضو بسیج در آمد و با یادگیری فنون نظامی و شرکت در مجالس ، خدمات زیادی ارائه داد او درس خواندند در شب و کار کردن در روز فعالیت در بسیج دوران راهنمائی را بپایان رساند.
شهید دوران متوسطه خود را در هنرستان شهید رجائی در رشته ی ساختمان شروع نمود و هنوز سه ماه از این دوره نگذشته بود که عزم را جزم نموده و برای یاری برادران رزمنده بهمراه سپاه صد هزار نفری محمد رسول الله در تاریخ دهم دی 1365 برای دفاع از دین و میهن و شرف و عزت مملکتش به خیل عاشقان الله پیوست.
حسن با رفتن به جبهه ایمانش قوی تر و محکم تر گشته این ایمان برخاسته از جانش را میتوان از دوستان و آشنایان او پرسید هنگامیکه او به مرخصی می آمد از دلاوری رزمندگان و از ایمان خالص آنها برای دوستان و آشنایان تعریف میکرد.
و آنها را برفتن به جبهه تشویق می نمود در همین هنگام بود که پدر بزرگوارش به جبهه رفت و حسن نسبت به علاقه ایکه داشت میگفت شما سنگر کار را حفظ کنید و با منافقین داخلی بمبارزه بپردازید و ما در جبهه به مبارزه ادامه خواهیم داد.
و اگر در مورد آن شهید بخواهیم بگوئیم کافی است که بگوئیم که او عاشق امام بود و هیچگونه علاقه ای به تجملات این دنیا نداشت و همیشه ساده بود ، او بتمامی احکام اسلام خصوصا امر به معروف و نهی از منکر جامعه ی عمل می پوشاند و در تمامی مجالس مذهبی شرکت میکرد.
و با قاطعیت و صفای دل سخنان خود را ابراز می نمود . هنگامیکه او از جبهه می آمد در رفتن به جبهه بیتابی میکرد و در تمام شدن مرخصی خود روزشماری میکرد و میگفت تا زمانیکه جبهه و جنگ وجود دارد من نیز در جبهه میباشم تا از اسلام دفاع کنم اوضاع به همین منوال ادامه داشت.
و حسن به مبارزه خود ادامه میداد و پس از گذشت ماهها آخرین مرخصی که آمد گویا باو الهام شده بود که این دفعه بشهادت میرسد و او نیز از تمامی دوستان و آشنایان حلالیت طلبید و به سوی جبهه روانه گشت که در عملیات پر افتخار (مرصاد) در تاریه ششم مرداد 1367 در محل اسلام آباد غرب به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد و به لقاء ا... پیوست.
جنازه این شهید را در روز مبارک عید غدیر خم با حضور مردم شهید پرور اسلامشهر با شکوه هر چه تمام تر از درب منزل تشییع نمودند که بنا به وصیت خود شهید او را در بهشت زهرا دفن نمایند اما بخاطر مشکلات خانواده و به رضایت پدر و مادر شهید او را در امامزاده عقیل و در کنار شهداء اسلامشهر بخاک سپردند . انشاء ا...
که یاد تمامی این شهدا در خاطر امت شهید پرور باقی بماند و با حضور بر سر مزار آنها یادشان را گرامی و زنده بدارند .
والسلام / روحش شاد و راهش پر رهرو باد