نامه شهید/ با موشکهای این متجاوزگر بعثی چه می کنید...
به گزارش نوید شاهد شهرستانهای استان تهران: شهید اکبر بختیاری/ در یکم فروردین 1347، در تهران چشم به جهان گشود . پدرش محمد، کارگر بود و مادرش خاور نام داشت. تا پایان دوره ی متوسطه در رشته تجربی درس خواند ودیپلم گرفت. به عنوان سرباز ارتش در جبهه حضور یافت. ودر بیست وششم تیر 1367 در حاج عمران عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سر وسینه، شهید شد. مزار وی در بهشت زهرا واقع می باشد.
متنی شیوا از نامه شهید اکبر بختیاری را در سالروز شهادتش می خوانید؛
نامه اول
بسمه تعالی
سلام بر پدر و مادر گرامیم امیدوارم حالتان خوب باشد اگر از احوالات اینجانب پسر خود خواسته باشید به شکرانه خداوندی سلامتی برقرار است و هیچ گونه نگرانی نیست جزء دوری شما.
مادر جان امیدوارم این عید سعید باستانی به شما و دیگر خانواده و همه فامیلها خوش بگذره مادر جان در هنگام تحویل سال نو خیلی به فکرتان بودم، ولی افسوس که نتوانستم به مرخصی بیایم و در کنار یکدیگر باشیم.
به هر حال من در اینجا هیچ نگرانی ندارم و فقط نگرانی من از بابت شما است که هیچ خبری از حال شما ندارم و خواهشمندم که هیچ نگران من نباشید، زیرا من واقعاً جایم خوب است.
دیگر عرضی ندارم و به بابابزرگ و خانواده و خانه ها و خانواده و عمه و خانواده و عمو و خانواده و هر کس از احوال من جویای می شود سلام بسیار زیاد بفرستید و در ماه اردیبهشت به مرخصی خواهم آمد.
خداحافظ/ چهارم فروردین 1367/ امضاء/ اکبر بختیاری
نامه شهید اکبر بختیاری (2)
بسمه تعالی
با سلام و درود بر پدر و مادر گرامی و مهربانم امیدوارم سلام مرا که از فرسنگها راه دور برایتان ارسال می کنم پذیرا باشید، اگر از احوالات اینجانب خواسته باشید به شکرانه خداوند سلامتی برقرار است.
مادر اینقدر برایتان نامه نوشتم که دیگر نمیدانم برایت از چه چیز صحبت کنم فقط این را به شما می گویم که جایم بسیار عالی است. در اینجا آقا بالاسری ندارم و فقط خودم هستم و فقط خودم که هنگامی که مریضی می آید به او دارو میدهم و یا از آمپول و یا سرم استفاده می نمایم.
و در صورت احتیاج برگ مرخصی برایشان می نویسم و اگر حالشان زیاد بد بود آنها را به بیمارستان اعزام میکنم و خلاصه اینطوری بگویم که برای خودمان دکتری شدیم و به مریضها رسیدگی میکنم.
مادر جان وقتی که بچه های دیگر را می بینم که از پائین کوه جیوه خشک به بالای آوردند و شبها بدون اینکه خستگی درآوردندبه سرنگهبانی میروند ولی من هیچ گونه از این کارها را نمی کنم خدا رو شکر می کنم.
مادر جان خلاصه منظورم از این حرفها این است که جایم بسیار عالی است و نگران من نباشید و فقط نگرانی من از بابت شماست که نمی دانم با موشکهای این متجاوزگر بعثی چه می کنید...
و خواهش می کنم برایم نامه زیاد بنویسید و از حال خود مرا باخبر کنید تا از نگرانی درآیم. مادر جان به پدرم و اصغر و اشرف و اکرم و اعظم و افسانه و علی و لیلا سلام بسیار برسانید.
و همچنین به بابابزرگ و خانواده و خاله ها با خانواده و عمو با خانواده و عمه با خانواده و بچه های محل که سراغ مرا میگیرند و هر کسی که سراغ مرا می گیرد سلام بسیار برسانید.
دیگر عرضی ندارم جزء تحمل دوری شما عزیزان. خداحافظ/ امضاء/ ششم فروردین 1367/ اکبر بختیاری