پنج وصِیت ناب از «شهید حسن حیدری»
بسم الله الرحمن الرحیم
و لا تحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون
کسانی را که در راه خدا کشته میشوند ، چون مردگان ندانید ، بلکه آنها زندگانی هستند که نزد خدای خودشان رزق و معاش دارند
شهادت شهادت پیامی ز قرآن *** براه خدا و زبهر ضعیفان *** ز بهر مسلمان چنین گفته یزدان *** شهادت شهادت بود خط پایان
شهادت شهادت سرود خدائی *** شهادت سعادت شهادت رهائی *** ای خدا امشب راه تو را می پویم
مهر تو را می جویم *** شادان روم سوی شهادت
1- خدمت پدر و مادر خواهر و برادر و همه اقوام و دوستان و خواهران و برادران دینی سلام عرض میکنم و امیدوارم مرا ببخشید
2- بعد از کشته شدنم اگر جسدی از من باقی ماند آن را پیش پدر و مادرم ببرید تا در هر جا که خواستند دفن نمایند .
3- ای پدر و مادر گرامی اصلا ناراحت نباشید از اینکه من کشته شدم چون من در راه هدفم که رسیدن به اسلام واقعی میباشد کشته شده و کشته شدن در راه اسلام و قرآن نیز همان شهادت است و شهادت آرزوی هر مسلمان واقعی میباشد که اسلام را درک کرده باشد مسلمانی که میخواهد خداگونه بشود و خداگونه باشد .
به مادرم دلداری بدهید و به او بگوئید که ناراحت نباشد و به مادران دیگر بیاموزد که فرزندانی داشته باشند که در راه اسلام قدم بردارند و در راه اسلام کشته شوند مادرم این را نیز بداند که او در فردای قیامت در پیش فاطمه رو سپید است چون او نیز شهید داده است .
4- از همه برادران و خواهران دینی میخواهم که راه مرا که راهی جز راه اسلام و امام خمینی نمیباشد ادامه دهند و تا پیروزی کامل مبارزه نمایند
5- همیشه با یکدیگر با ملاطفت و مهربانی رفتار نمائید با دشمنان اسلام و منافقین سرسختانه بجنگید و جهاد نمائید .
الله اکبر خمینی رهبر مبارزه و جهاد تا پیروزی کامل و برقراری جمهوری اسلامی .
پایان زندگی هر کس به مرگ اوست *** جز مرد حق که مرگ وی آغاز زندگیست
ای من بفدای آنکه پیش دشمن *** تسلیم نمود جان و تسلیم نشد
چند قطعه شعر سروده شد بنام خداحافظی *** شما ای خاطرات آشفته و در هم
بخاطر بسپارید زمانی را که میمیرم *** نمیخواهم از مردنم کس را خبر سازید
نمیخواهم پدر بر هم زند چشمان بازم را *** نمیخواهم مادرم بیند بدن خونینم را
و اما نامه ای را که چندی پیش بنوشتم *** اگر افتد بدست مادرم گریه کند بسیار
اگر افتد بدست خواهرم افغان کند هموار *** اگر افتد بدست برادرم از دل کشد فریاد
و اما نامه را آهسته میخوانم
سلام آخرینم بر تو ای مادر که بعد از رفتنم شعری نخواهی خواند
دگر در نیمه های شب در را برویم باز نخواهی کرد *** دگر از من نمی پرسی در این سرما کجا بودی
اگر روزی رفیقی مهربان آمد به دیدارم *** اگر در کوچه بر زن از تو پرسیدند فلانی کو
بگو در سنگر اسلام و قرآن شبی جان داد *** ولی در لحظه های آخر این چنین میگفت
عزیزانم برادرانم خواهرانم اسلام را پاس بدارید
خداحافظ خداحافظ
و شما ای دشمنان و منافقان گلوله هایتان قلبم را رفقایتان خلقم را و روزنامه هایتان رهبرم را نشانه گرفته اند. من با شهادت خلقم با فریاد رهبرم با قاطعیت تمام شما را نابود خواهیم کرد . ادامه مبارزه و به ثمر رسانیدن انقلاب تا سر حد شهادت.
والسلام علیکم و رحمته
الله و برکاته
منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران