شهادت وسيله اى برای رسیدن به «قرب خدا»
به گزارش نوید شاهد شهرستان های استان تهران؛ شهید امرالله اسدی/ بیست و هفتم اردیبهشت 1348، در شهرستان ری دیده به جهان گشود. پدرش زین العابدین ، کارگر و سرایدار انبار بود و مادرش کبرا نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. مدتی در بسیج خدمت می کرد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و یکم اردیبهشت 1367، با سمت فرمانده گروه در شاخ شمیران توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به شکم، شهید شد. پیکر وی را در بهشت زهرای شهرستان تهران به خاک سپردند. برادرانش حیدر و اسدالله نیز به شهادت رسیدند.
وصيت نامه شهيد امراله اسدى
به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان و با درود و سلام فراوان به يگانه منجى عالم بشريت آقا امام زمان مهدى موعود (عج) و نايب بر حقش خورشيد جماران اين قلب تپنده تمامى مسلمانان جهان يار و ياور همه مستضعفان دنيا چشم و چراغ تمامى مسلمانان ايران زمين امام خمينى كه با رهبرى پيامبرگونه اش ما را از فساد و تباهىها نجات داد و درود و سلام به روان پاك شهيدان و درود و سلام بر تمامى مجروحين و اسرا
وصيت نامه خود را با ذکر یاد خدا شروع مى كنم :
اى پدر و مادر بزرگوارم نمى دانم چگونه از زحمات شما تشكر كنم حقيقتا كه زبانم قاصر است و نمى توانم زحمات شما را جبران كنم.
اينجانب امراله اسدى شهادت مى دهم كه خدايى جز الله نيست و حضرت محمد (ص) آخرين رسول خدا مى باشد و على (ع) و فرزندانش ولى و سرپرست مسلمانان و مومنين هستند من به خاطر عشق و علاقه اى كه به به مقام والاى انسانيت داشتم و به خاطر وظيفه اى كه خداوند بر دوش تمامى انسانها گذاشته است.
بايد اين راه را مى رفتم و اين راه شهادت بود كه انتخاب كردم و از خداوند مى خواهم مرا در اين راه خالص گرداند من به خاطر رسيدن به خدا و پيمودن اين راه به جبهه آمدم اين را هم بگويم كه شهادت براى من هدف نبود بلكه وسيله اى بود قرب خدا بود
عامل ديگرى كه مرا به جبهه كشاند اطاعت از امر ولى رهبرم امام امت بود امام عزيز با سخنان گهربارش ما را بيدار كردند و به ما فهماندند كه اسلام و مسلمين در خطر بزرگى قرار گرفته است
خدايا تو خود شاهدى و از درون من آگاه كه من از مرگ نمى ترسم از دنيا مى ترسم از چگونگى اعمالم و از هواهاى نفسانى كه شايد باعث جدايى بين ما شده باشد ترس من از مردن نيست از چگونه مردن است.
كه نكند آخرين لحظات عمرم را نيز آلوده به گناه باشم خدايا اين عزت براى من كافى است كه تو پروردگار من هستى و اين بزرگترين افتخار من است كه عبد و بنده تو باشم تو آنچنان هستى كه من دوست دارم پس اى خداى من مرا آنچنان كن كه تو دوست دارى.
مادر صبور و خواپرستم شرمنده ام كه به خاطر سرعت عملى كه لازم است نمى توانم براى خداحافظى و شايد آخرين ديدار به دست بوست بيايم و خدا شاهد است كه دلم همان طور كه براى شهادت پرپر مى زند براى محبت و نوازش تو تشنه است.
مادرم حالا كه كاروان شهدا از خمون سرخ لاله هاى پرپر طغين نموده و گلبرگ سرخ لالهها در كوچه هاى شهرم بوى شهادت گرفته اند ماندن را گناه مى دانم حالا كه ررهبرم فرياد ( هل من ناصر ينصرنى ) را سر داده اند پس بايد رفت و بايد از ميان آتش و گلوله گذشت.
بايد براى احياى اسلام عزيز خون داد جان داد بايد شتابان رفت تا از قافله عقب نمانيم اگر در اين راه قدم گذاشتم از كمال وفادارى به رهبرم بوده و به بشريت قسم كه هرگز به رهبر عزيزم بى وفا نبوده ام
از بستگان و دوستانم مى خواهم كه خط امام را رها نسازند كه همانا در پوچى و بى راهى مخفى گرفتار مى شوند حزب الله هميشه بيدار باشد.
همان طور كه تا كنون بوده و قدرت خود را از دست ندهد همان طور كه نخواهد
بود زيرا لشكر امام زمان (عج) همه جا هستند و خداوند به همه برادران پاسدار و جهاد وانجمنهاى اسلامى و حزب الله توفيق سعادت بدهد.
منبع: پرونده فرهنگی شهدا/ اداره هنری، اسناد و انتشارات/ شهرستان های استان تهران